نوشته‌های من

عمری دوباره 🤍

من نمی‌دانم دریا برای موسی باز شده تا او رد شود یا نه.

نمی‌دانم آتش برای ابراهیم، گلستان شده یا نه.

نمی‌دانم ماجرای رود نیل واقعی‌ست یا نه.

نمی‌دانم هزارپاره‌ی پرنده‌ها سر کوه‌ها دوباره زنده‌ شده‌اند یا نه.

ولی می‌دانم من امروز معجزه دیدم.

من از دل حادثه‌ها گذشتم.

برای من همه‌ی آنها اتفاق افتاد و من از آن همه، نجات یافتم…

هر آدمی که آن اتفاق و من را در دل آن اتفاق دید، باور نمی‌کرد نه تنها زنده ماندم بلکه حتی یک خط هم روی وجودم نیفتاده…

حضورم در این دنیا و زنده و سالم ماندنم چیزی جز معجزه نمی‌تواند باشد.

 

دیشب از او معجزه خواستم و حتی در دست نوشته‌هایم گفتم خدایا، معجزه‌ی بزرگ می‌خواهم، چیزی که اسمش را واقعاً بشود معجزه گذاشت.

بعد گذشت زمان از حادثه، وقتی با خودم مرورش کردم، دیدم معجزه‌ای عظیمتر در زندگیم نمی‌توانست اتفاق بیافتد.

خدا امروز به من فرصت دوباره‌ی زندگی کردن داد.

عمری دوباره.

🤍

پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *