خانه دوباره خانه می‌شود

این روزها فهمیدم معنای راحتی و امنیت به سادگی خلاصه می‌شود در صندلی‌ای که کنار پایت هست تا زمانی که پشت سیستم می‌نشینی پایت را رویش دراز کنی. نخ دندان‌ در سر میز ناهار خوری،‌ کنار سیستمت، روی پاتختی باشد و هر وقت بخواهی دست دراز کنی و برش داری. مسواکت دقیقا همانجایی باشد که می‌خواهی و مجبور نباشی هر دقیقه جایی بگذاری که کثیف و آلوده نشود. حمامت تمیز باشد. ملافه‌ها بوی تمیزی بدهند. با لباس راحت در خانه‌ات راه بروی. به هر اندازه که خواستی برقصی. نتت با کیفیت بالا کار کند و قطع نشود. لباسهای کثیفت را هر وقت جمع شدند، بشویی و جایی هم برای خشک کردنشان داشته باشی. حتی نرمی فرشی که رویش راه می‌روی هم، خود خوشبختی‌ست. وقتی بعد حدود یک ماه، فرش را پهن کردم و رویش پا گذاشتم باورم نمیشد انقدر نرمی فرش به انسان آرامش می‌دهد. یا...

Continue reading

سپردن

هر روز صبح دستانم را به سمت نیرویی برتر و تنها قدرت مطلق این جهان، باز می‌کنم و تمام لحظات آن روز و تجربیاتش را به او می‌سپارم. چند ثانیه ملکوتیست، بعد از یک مراقبه کوتاه. شارژ می‌شوم و سرخوشانه به دنبال قهوه و خامه‌ی محبوب صبحانه‌ام میروم...

Continue reading