هیچ

چند وقت پیش یک پستی گذاشتم به اسم رهایی. قشنگ یادم است که چه اتفاق‌هایی افتاده بود در آن زمان و من چه عکس العمل‌هایی در راستای صلح درونی درمقابلشان انجام دادم. گاهی سکوت، آرامش، گذر کردن، رها بودن و هر آنچه که فکر می‌کنی عکس العمل نیست، ولی بهترین عکس العمل است... این چند وقت اخیر هر روز از خدا می‌خواهم گشایشی در ذهن و روحم ایجاد کند. روح و قلبم به آرامش برسد و با این جهان هم مسیر باشم. و هر چند وقت یک بار، جهان یک هدیه بزرگ به من در این راستا می‌دهد. یادم است در بیوی تلگرام دوستی خواندم در این دنیا که همه می‌کوشند چیزی شوند، تو هیچ شو. هر از گاهی می‌رفتم و بیواش را می‌خواندم تا بفهمم یعنی چه! و یک دوستی هم بارها گفته بود آدم فکر می‌کند بعضی چیزها نقطه‌ی قوت‌اش است ولی دقیقاً از همان نقطه‌ی...

ادامه‌ی مطلب

خانه دوباره خانه می‌شود

این روزها فهمیدم معنای راحتی و امنیت به سادگی خلاصه می‌شود در صندلی‌ای که کنار پایت هست تا زمانی که پشت سیستم می‌نشینی پایت را رویش دراز کنی. نخ دندان‌ در سر میز ناهار خوری،‌ کنار سیستمت، روی پاتختی باشد و هر وقت بخواهی دست دراز کنی و برش داری. مسواکت دقیقا همانجایی باشد که می‌خواهی و مجبور نباشی هر دقیقه جایی بگذاری که کثیف و آلوده نشود. حمامت تمیز باشد. ملافه‌ها بوی تمیزی بدهند. با لباس راحت در خانه‌ات راه بروی. به هر اندازه که خواستی برقصی. نتت با کیفیت بالا کار کند و قطع نشود. لباسهای کثیفت را هر وقت جمع شدند، بشویی و جایی هم برای خشک کردنشان داشته باشی. حتی نرمی فرشی که رویش راه می‌روی هم، خود خوشبختی‌ست. وقتی بعد حدود یک ماه، فرش را پهن کردم و رویش پا گذاشتم باورم نمیشد انقدر نرمی فرش به انسان آرامش می‌دهد. یا...

ادامه‌ی مطلب

سپردن

هر روز صبح دستانم را به سمت نیرویی برتر و تنها قدرت مطلق این جهان، باز می‌کنم و تمام لحظات آن روز و تجربیاتش را به او می‌سپارم. چند ثانیه ملکوتیست، بعد از یک مراقبه کوتاه. شارژ می‌شوم و سرخوشانه به دنبال قهوه و خامه‌ی محبوب صبحانه‌ام میروم...

ادامه‌ی مطلب