نوشتههای من
22
بهمن
I like Phoebe
نمیدانم چرا چند باری که سال پیش فرندز را دیدم نتوانسته بودم با شخصیت فیبی ارتباط بگیرم و حتی در بعضی موقعیتها این شخصیت روی مُخم بود و هر کدام از دوستانِ فرندزبینم او را به عنوان شخصیت محبوبشان معرفی میکردند، برایم عجیب بود!
از یکی دو ماه پیش که دوباره یادگیری زبان را شروع کردم، فرندز را هم هر از گاهی نگاه میکنم و جدا از اینکه خیلی برای یادگیری ناخودآگاه مغزم موثر است، به طرز عجیبی شخصیت فیبی بوفی برایم جذاب شده است.
خیلی شیرین و مهربان و روراست و بامزه است و واقعاً به نظرم قشنگ بازی میکند.
فیبی هم خودش بسیار زیباست هم قلب و روح و درونش.
البته نه اینکه سریِ قبل کلاً فیبی را دوست نداشته باشم ولی شخصیت محبوب و اولم نبود. در یکی از قسمتها راس اصرار دارد که برای عروسی...
09
بهمن
هر کوفتی که فکر میکنی خوب است!
این چیزهایی که الان مینویسم به این معنا نیست که تازه درکشان کردم یا فهمیدمشان ولی به این معناست که هر بار به شکل تازهتری لمس و حسشان میکنم.
امروز که هنوز در خواب و بیداری بودم و چشم باز نکرده بودم که یک حسی درونم گفت که نمیتوان آدمها را متقاعد کرد که دوستت داشته باشند
اگر تو هر چقدر هم خوب و موفق باشی باز هم اگر کسی دوستت نداشته باشد، پشیزی برایش پیشرفت تو و اینکه چقدر تو آدم پرفکتی هستی، مهم نیست.
کسی دوستت دارد، چون حسش است
چون تو را در قلبش حس میکند
ربطی به تو و مخصوصاً به موفقیتها و آپشنهای تو ندارد.
تو نمیتوانی خودت را به کسی ثابت کنی و بعد فکر کنی که میتوانی با اینکار متقاعدش کنی که دوستت داشته باشد!
وقتی ببیند تو خانه داری
تو اهل مطالعهای
تو هدفمندی
تو با عرضهای
تو...
05
بهمن
به رنگ سفیدی و صلح و آرامش
بخشی از آیه ۱۵۶ سورهی بقره را حتماً شنیدهاید.
راستش میخواستم بنویسمش ولی دیدم هنوز ترس از دست دادن برایم انقدر بزرگ است که اجازهی حتی تایپ کردنش را هم به من نمیدهد!
هرچند اگر خوب به این کلام نگاه کنی، چیزی برای ترسیدن ندارد که هیچ، بلکه کاملاً آرامت میکند.
ما از خداییم و به خدا برمیگردیم.
بشارت بده به صابرین.
که خدا به آنها رحمت میفرستد.
و آنها هدایت یافتگانند.
از آیه ۱۵۵ تا ۱۵۷ سورهی بقره، تنها و تنها میشود آرامش گرفت.
واقعاً فرهنگی که در آن بزرگ میشویم خیلی در رفتارها و عملکردمان تاثیر میگذارد.
ما در فرهنگی بزرگ شدیم که مرگ، بزرگترین درد و
از دست دادن، بدترین شکست است.
برای همین، ما از خداییم و به خدا برمیگردیم، در ذهنمان مساوی شده با درد، رنج، ترس.
در حالی که در فرهنگی دیگر، شاید همین مرگ یک جشن و مهمانی باشد.
مساوی باشد...
03
بهمن
ما خیلی وقتها حرفها را درست نمیشنویم.
راستش میخواستم ماجرایی را تعریف کنم و بعد به این نکتهی اخلاقی برسم که ما حرفها را درست نمیشنویم یا بهتر است بگویم آنطوری که دوست داریم میشنویم ولی آنقدر آن ماجرا و اتفاق تلخ بود که از هر زاویهای خواستم تعریفش کنم، دیدم هیچگونه از زهرش کم نمیشود.
برای همین، این را از من بپذیرید که ما خیلی وقتها در حال شنیدن ماجرایی در ذهنمان همزمان تصویرسازی هم میکنیم و همانطور که راوی جلوی ما با فک و دهان و حنجره و کل زبان بدنش دارد زور میزند که ماجرا را کامل برایمان تعریف کند ولی مغز ما تصویری که خودش دوست دارد را با توجه به گفتهها میچیند و برای ما تفهیم میکند و اگر شانس با ما یار باشد وسط ماجرا یا در پایان میگوییم پس که اینطور و تصویر نهایی مغزمان از دهانمان...
01
بهمن
روز سی و یکم
از اول دی ماه دوباره شروع کردم به یادگیری زبان انگلیسی.
تصمیم گرفتم دورهی نود روزه را دوباره پیش بروم و در سال بعد انشالله راه پیشرفتهتری را برای یادگیری شروع کنم.
این یک ماه اخیر نوسانِ شرایط زیاد بود ولی بدتر از همه مریضی این چند روز اخیر بود که واقعاً حتی زنده ماندن را هم برایم سخت کرده بود چه برسد به اینکه بخواهم زبان بخوانم!
چون دوست داشتم تا آخر سال این دورهی نود روزه تمام شود، هر زمانی که در طول این چند روز یکمی جان به بدنم برمیگشت فقط و فقط زبانم را میخواندم.
یعنی اولویت اول زنده ماندن بود و بعد زبان!
اگر در کل بخواهم از پیشرفتم در این راه بگویم میتوانم به این اشاره کنم که دیگر انگلیسی برایم یک سری کلمات درهم و پیچیده نیست. حالا همهی کلمات را میشنوم. حتی...
17
دی
فوبیا
یکی از بزرگترین ترسها و فوبیاهای من در این دنیا فوبیا از حیوانات بود. (هست.)
البته نمیدانم باید بگویم فوبیا از حیوانات یا فوبیا از سگ و گربه و پرنده و مرغ و خروس!
البته شاید چون همین چند حیوان بیشتر در ایران موجود است. شاید اگر در استرالیا زندگی میکردم ترسم از حیوانات بیشتری بود! (یا شاید هم عادت میکردم و اصلاً نمیترسیدم. نمیدانم، فعلاً که در ایران به دنیا آمدم!)
ولی خب بچه که بودم، من هم جوجه داشتم هم لاکپشت و هم خرگوش. حتی قورباغه و خرچنگ و سنجاقک و جیرجیرک هم شکار میکردم!
حالا به هر حال! از بحث دور نشویم.
این فوبیای از حیوانات به حدی بود که اگر سگ یا گربهای جایی بودند و من مجبور بودم که از آن مکان رد شوم، مطمئناً مسیرم را بارها و بارها دور میکردم که هیچگونه برخوردی...
12
دی
یک ژانویه
تا چند سال پیش در مورد این نظریه که جهان مملو است از تنوع و بعضیها را من میپسندم و بعضیها هم مورد پسندم نیست
به این رفتار رسیده بودم که خب من که نمیتوانم آنهایی که مورد پسندم نیست را تغییر دهم، پس فقط به آنهایی که میپسندم و از نظرم درست هستند توجه میکنم و چشم میبندم به روی نادرستیها (نادرستی از نظر من).
و با این کار فقط آنهایی که میخواهم را در زندگیام تجربه میکنم.
ولی امسال به یک دید بزرگتر و وسیعتر رسیدم که فکر میکنم یکی از بزرگترین تغییرات شخصیتیام میتوانم حسابش کنم.
هیچ چیز غلطی در این دنیا وجود ندارد.
همیشه فکر میکردم یکسری چیزها غلط است و یک سری چیزها درست.
مثلاً فرض کنید یک نفر یک رفتار نا به هنجار اجتماعی دارد. مثل زباله انداختن در خیابان، یا رانندگی بد، مزاحمت رفتاری...
11
دی
کیک آووکادویی
امروز و فردا تولدم است
و من بسیار خوشحال و خوشبختم بخاطر جایی که در زندگیام، ایستادهام.
الهی شکرت
🤍
۱۱ دی ماه ۱۴۰۳
08
دی
مسیر زندگی
همین چند وقت پیش که در حال تدوین جلسات دوره تراپی مو بودم و جلسه شماری میکردم که این دوره تکمیل شود و به آن کیفیتی که من میخواهم روی سایت قرار بگیرد، هر روز رویاپردازی میکردم که اگر این دوره تمام شود و این بار مسئولیتی که روی دوشم احساس میکنم را زمین بگذارم، چقدر دنیا گلستان میشود.
به خاطرات کودکیام و دوران امتحانات فکر میکردم که چقدر دوست داشتم بجای امتحان داشتن، حتی خانه تمیز میکردم!
لیستی از کارهایی که دلم میخواست انجام دهم را نوشته بودم که بعد از دوره انجامشان دهم.
تمام تمرکز زندگیام را روی آن دوره قرار داده بودم.
و البته که کار بسیار درستی بود. بدون تمرکز ۱۰۰٪ی نمیتوانستم از پس حجم بالای کار برآیم.
و بالاخره آن دوره تمام شد و من واقعاً آن لحظه احساس کردم یکی دیگر از بچههایم را...
04
دی
هدیه هر ساله و در آستانهی ورود به چهل سالگی
امروز چهارمین هارد ۲ ترا را به عنوان هدیه تولد گرفتم.
هر سال یک هارد ۲ ترابایتی به زندگی کاری من اضافه میشود.
همین اول بگویم که اگر میخواهید هارد ضد ضربه با سرعت بالای انتقال و شناخت دستگاه، تهیه کنید، به نظرم هارد سیلیکون پاور یکی از بهترین گزینههاست.
هارد ADATAی ضد ضربه هم دارم، ولی نه! در مقابل کارایی بالای Silicon Power A80 حرفی برای گفتن ندارد.
این حجم بالا برای هارد در زندگیام نشان از فیلمها و پروژههای سنگین تدوین فیلم میدهد.
البته این هارد آخری را فقط برای این خریدم که تمامی پروژههای مهم را در آن ذخیره و در جایی امن از آن محافظت کنم.
این متن را چند روز پیش نوشتم ولی منتشرش نکرده بودم:
چهل سالگی قشنگ یک میانه است.
جهان آدمهای اطرافت تقریباً نصف میشود.
نصف افراد کوچکتر از تو هستند و دغدغههایی را دارند که...