کتاب‌های اسفند ۱۴۰۲

کتاب‌های اسفند ماه ۱۴۰۲

امسال به طرز عجیب غریبی کتاب نخریدم و کتاب نخواندم! به اسفند که رسیدیم یاد پارسال افتادم که دقیقا اسفند ماه سال پیش، چند تا کتاب حضوری و اینترنتی خریده بودم و امسال دریغ از خرید یک کتاب در کل سال! (اگر خریدم یا خواندم هم یادم نمی‌آید!) نه تنها کتاب نخریدم بلکه حدود پنجاه شصت (شاید هم بیشتر) کتاب را هم از کتابخانه‌ی کوچکم، هدیه دادم! خلاصه چند روز از این فکرم نگذشته بود که موج هدیه‌های کتاب به سمتم آمد. چند تا از هدیه‌‌های دوستانم که برای کار آرایشی آمده بودند سالن، کتاب بود 🥰 کتاب‌های دوست داشتنی ❤️ روزهای اسفند برایم پرکار است و خسته به خانه برمی‌گردم ولی ذوق خواندن کتاب‌ها را دارم. از هر کدام تقریباً دو سه صفحه خواندم، با چشمانی نیمه باز یا چشمانی که به زور می‌توانم باز نگه‌شان دارم! انگار وظیفه دارم حالا که...

Continue reading

گیفت

امروز داشتم فکر می‌کردم، امسال چه هدیه‌های بزرگی گرفتم. یکی از بزرگترین هدیه‌هایی که گرفتم، فرصت دوباره زندگی کردن بود. مرگ لاله‌ی گوشم رو لمس کرد و رفت! دقیقاً امسال معنی حرف (خطر از بیخ گوشت رد شد) را به چشم دیدم. هم معجزه بود و هم خیلی برای من درس داشت. در لحظه ممکنه هم خودت بری و هم هر آنچه که ساختی و فکر می‌کنی برای توه!!!   دومین هدیه‌ی بزرگی که گرفتم، پیشرفت کارم بود و بابت آن، بسیار خوشحال و سپاسگزارم. .... 🤍

Continue reading

دلخوشی

توی یکی از قسمت‌های فرندز، راس برای دومین بار طلاق گرفته، همسر قبلیش خیلی زود دوباره داره ازدواج می‌کنه، از کار قبلیش هم اخراج شده و فکر کنم خونه‌اش رو هم از دست داده. یعنی در وضعیت بسیار بد شرایطی از هر نظر به سر می‌بره. یه روزی سر کارش، یه نفر ساندویچش رو که ساندویچ شب تنکس گیونگش هم بوده و بسیار هم دوسش داشته، میخوره... و وقتی دوستاش بهش میگن خب حالا یه ساندویچ بوده، چیز خاصی نیست، راس میگه اون فقط یه ساندویچ نبود، اون تنها دلخوشی من توی این روزهام بوده. فکر کنم اسم قسمتش (My Sandwich) هست. واقعاً بعضی وقت‌ها یک چیزهایی تنها دلخوشیت میشه و دیگه از دست دادن اون موضوع برات خیلی سنگینه. حالا در زندگی من سایتم یک آپشن خیلی بزرگ و یک بخش مهمی از زندگیمه. تنها دلخوشیم نیست ولی بخش مهمی از...

Continue reading

ترکیب‌ها

چقدر این رنگ قشنگه، چه رنگ‌هایی رو باهم ترکیب کردین؟! در تمام این سال‌هایی که در حوزه‌ی رنگ و لایت کار کرده‌ام، بارها شده که افراد از من ترکیب رنگی که ایجاد کرده‌ام را بپرسند. چه مشتری‌های سالن چه مثلاً با دوستی رفته باشم بیرون و افراد از رنگ موهایش خوششان آمده باشد و وقتی فهمیدند کار من است، اولین سوال بعد از تعریفشان این بوده! اما این چند ماه اخیر خیلی این جمله را شنیدم. راستش اگر یادم باشد، می‌گویم! چرا می‌گویم اگر یادم باشد؟ در دوره‌ام چندین و چند جلسه راجع به داستان رنگ‌ها و تناژها و عملکردشان صحبت کرده‌ام و موضوع ترکیب رنگ واقعاً موضوعی‌ست علمی و که فردی که وارد این حوزه‌ می‌شود واقعاً باید تمام داستان را بداند تا کار را درست پیش ببرد ولی موضوع بعد از علم، برای من شهود است. الهام است. من هم این...

Continue reading

ایمان

اگر قرار بود کلمه‌ی ایمان را من معنی کنم، امید داشتن را مترادفش می‌کردم. از نظر من، انسانی که امید دارد، مومن است. بارها شده، افسرده و دلسرد و خسته از حرکت و زندگی شده‌ام و چیزی که در لحظه، من را از آن حال خارج کرده، کور سوی امید بوده. نور امید که بر دلم تابیده، تمام سیاهی‌ها و غبار از دل و زندگیم رفته و به ثانیه‌ای هم نمی‌رسد که تعجب می‌کنم از آنهمه بی‌ایمانی!   این روزها دو اصل در زندگیم پررنگ شده... امید و ایمان و مرگ و بی‌معنا بودن هر آنچه که برایش در زندگی تلاش می‌کنم! ...

Continue reading

خدا که دِنِه…

چند سال پیش تصمیم داشتم محل کارم را تغییر دهم و سالنی را پیدا کردم که تمام شرایط دلخواه من را داشت، حتی بیشتر از حد تصورم. انگار برای من کنار گذاشته شده بود ولی تنها موضوعی که کمی نگرانم می‌کرد این بود که منطقه‌ی آن سالن، با منطقه‌ای که قبلاً کار می‌کردم، فاصله داشت. این موضوع برای افرادی که  سال‌ها در سالن زیبایی یک منطقه‌ مشغول به کار هستند (مخصوصاً در تهران) ، کمی نگران کننده است زیرا معمولاً مشتریان فرد هم از همان منطقه هستند. تصمیم به تغییر محل کار، نیاز به کمی جسارت داشت که من انجامش دادم ولی کمی (فقط کمی) ته دلم نگران بود. یادم است هنوز کامل وسایل کارم را به سالن جدید منتقل نکرده بودم که یکی از مشتریانم که خیلی وقت هم بود، نیامده بود، از من وقت خواست و...

Continue reading

آموزش زبان انگلیسی به روش زبان مادری - A.J Hoge

A.J Hoge

تقریباً یک سال پیش برای من یک اتفاق ناگواری سر ندانستن زبان انگلیسی و البته، اعتماد به نفس نداشتن برای صحبت کردن به زبان انگلسی، رخ داد! اتفاق بسیار ساده‌ای بود ولی برای من بسیار تلخ و ناگوار بود و عوارض سنگین و ادامه‌دار زیادی برای من داشت که هر بار یادم می‌افتد برای قرار گرفتن در چنین شرایطی و قضاوت‌های بعدش، اشک در چشمانم جمع می‌شود و قلبم فشرده!! درست است که اتفاق بسیار ساده ولی بسیار تلخی بود، ولی یک جنبه‌ی بسیار خوب داشت که من بیشتر زمان‌ها به آن دامن می‌زنم و به آن وجه ماجرا بها می‌دهم. آن اتفاق باعث شد که من یادگیری زبان انگلیسی را شروع کنم. از ساده‌ترین و در دسترسترین راهی که پیش پایم بود، استقبال کردم و از فردای روزی که برگشتم ایران، یادگیری زبان انگلیسی به روش نصرت که...

Continue reading

Mariage d’Amour

موزیک Mariage d'Amour یکی از عاشقانه‌ترین، لطیف‌ترین، آرامشبخش‌ترین آهنگ‌های‌ست که شنیدم و آرزوی نواختنش را دارم. من که با این تمرین‌های کم روزانه، به هیچ نقطه‌‌ی روشنی در پیانو، هنوز نرسیدم! ولی یکی از همسایه‌ها به تازگی این آهنگ را یاد گرفته و هر شب تمرین می‌کند و من در آن لحظه‌ها، دنبال جایی در خانه می‌گردم که بیشترین صدای تمرین‌هایش را داشته باشم... 🤍

Continue reading

دستور پخت کدو پلو

دستور پخت کدو پلو

یکی از غذاهای خوشمزه‌ و اصیل مازندرانی، کدو پلوست. شاید اسم این غذا به گوشتان خورده باشد، شاید هم اصلاً ندانید می‌شود با کدوی حلوایی یه پلوی رنگی درست کرد و به عنوان یک ناهار خوشمزه، آن را سرو نمود! از آنجایی که بیشتر اصالتم به سمت شمال کشور و مازندران می‌رود و بارها این غذای خوشمزه را خوردم و یکی از غذاهای مورد علاقه‌ام است (البته وقتی بزرگ شدم، بچه بودم یک آدم بدغذای هیچی نخور بودم!)، تصمیم گرفتم دستور پخت آن را در اینجا بنویسم. شاید شما اهل تنوع در غذا باشید و از طعم‌ها و مزه‌های جدید استقبال کنید. موادی که برای تهیه این غذا نیاز دارید: کدوی حلوایی برنج پیاز تخم مرغ کره شکر رب انار محلی ترش-ملس ادویجاتی مثل زردچوبه، فلفل، نمک، دارچین (هل و گلاب، اگر عطر بویشان را دوست دارید. فرم اصیلش ندارد...

Continue reading