
من رخشا غلامی هستم؛ مدرس و متخصص حوزهی سلامت و زیبایی مو. در وبسایت تخصصی خود، حاصل سالها تجربه و تخصص خود را با علاقمندان به هنر مو به اشتراک میگذارم تا به متخصصانی حرفهای و هنرمندانی خلاق تبدیل شوند.
در بخش «دربارهی من» میتوانید داستان کوتاهی از زندگیام و رویکرد این وب سایت مطالعه کنید.
دورههای آموزشی
دوره تخصصی تراپی مو
قیمت اصلی: ۹,۰۰۰,۰۰۰ تومان بود.۳,۵۹۰,۰۰۰ تومانقیمت فعلی: ۳,۵۹۰,۰۰۰ تومان.دوره جامع تخصصی رنگ و لایت
قیمت اصلی: ۱۸,۱۰۰,۰۰۰ تومان بود.۷,۲۵۰,۰۰۰ تومانقیمت فعلی: ۷,۲۵۰,۰۰۰ تومان.دوره تخصصی رنگ و لایت – مش کلاهی
قیمت اصلی: ۳,۹۰۰,۰۰۰ تومان بود.۱,۵۵۰,۰۰۰ تومانقیمت فعلی: ۱,۵۵۰,۰۰۰ تومان.دوره تخصصی رنگ و لایت – بخش دوم
قیمت اصلی: ۸,۹۰۰,۰۰۰ تومان بود.۳,۵۵۰,۰۰۰ تومانقیمت فعلی: ۳,۵۵۰,۰۰۰ تومان.دوره تخصصی رنگ و لایت – بخش اول
قیمت اصلی: ۷,۹۰۰,۰۰۰ تومان بود.۳,۱۵۰,۰۰۰ تومانقیمت فعلی: ۳,۱۵۰,۰۰۰ تومان.“میخواهید هنر رنگ و لایت را حرفهای بیاموزید و از آن درآمد کسب کنید؟”
من، رخشا غلامی، با سالها تجربه در طراحی و ارائهی دورههای تخصصی رنگ و لایت و تراپی مو، این هنر و مهارتها را به صورت گام به گام آموزش میدهم.
من، رخشا غلامی، با سالها تجربه در طراحی و ارائهی دورههای تخصصی رنگ و لایت و تراپی مو، این هنر و مهارتها را به صورت گام به گام آموزش میدهم.
با این دورههای آموزشی دانش و مهارت خود را ارتقا دهید، با اعتمادبهنفس وارد بازار کار شوید و آیندهای درخشان برای خود رقم بزنید.
تازهترین آموزشهای هدیه و رایگان
29
تیر
چه زمانی از اکسیدان ۶٪ استفاده کنیم؟
اکسیدان ۶٪ یکی از پرکاربردترین اکسیدانهای مصرفی در حوزهی رنگ و لایت است.
وقتی صحبت از رنگ کردن میشود، اولین اکسیدانی که کاندید انتخاب است، اکسیدان ۶٪ است.
وقتی میخواهیم دکلرهی ریشه انجام دهیم، اکسیدان ۶٪ انتخاب مطمئن و درستیست.
وقتی مو ناسالم است ولی برای رسیدن به رنگ مورد نظر، نیاز به دکلره کردن است، اکسیدان انتخابی برای ترکیب با پودر دکلره، اکسیدان ۶٪ است.
و بسیاری از این موارد مشابه.
در این جلسه با کاربردهای بسیار اکسیدان ۶٪ آشنا میشوید.
این جلسه برای چه افرادی مفید است:
اگر شما تازه شروع به یادگیری مهارت رنگ و لایت کردهاید، این جلسه میتواند به شما کمک کند تا در زمان انتخاب اکسیدان مصرفی خود، تصمیم بهتری بگیرید و در زمان کارتان علاوه بر ایجاد رنگ و لایت دلخواه مشتریتان، سلامت موی وی را نیز حفظ نمایید.
اگر شما قصد دارید رنگ...
21
فروردین
بهترین زمان برای یادگیری رنگ و لایت
آیا تاکنون به این فکر کردهاید که درآمد یک متخصص رنگ و لایت چه میزان است؟
یا اینکه چگونه یک متخصص میتواند در یک روز، به درآمدی معادل یک هفتهی کاری یک کارمند دست یابد؟
در این جلسه به این موضوعات پرداختهام:
آیا متخصص رنگ و لایت در تمام ماههای سال درآمد دارد؟
در چه ماههایی درآمد بیشتری کسب میکند؟
من، رخشا غلامی، با سالها تجربه، این جلسه را طراحی کردهام تا شما را با مسیر حرفهای شدن در این حوزه آشنا کنم.
اگر مایلید در حوزهی رنگ و لایت به یک متخصص حرفهای تبدیل شوید و درآمد کسب کنید، دورهی جامع تخصصی رنگ و لایت، بهترین و مقرون به صرفهترین راه است.
در این جلسه توضیح دادهام که با تهیه دورههای آموزشی سایت RakhshaGholami.com (چه با تخفیف و چه بدون آن)، هزینهای بسیار کمتر از ارزش واقعی آنها پرداخت میکنید و...
تازهترین نوشتههای من
27
تیر
بلعیده شدن
تا حالا شده کسی بهتون بگه خواب من رو بلعید؟
من خودم آدمی هستم که به راحتی خوابم میبره، حالا اینکه اون خواب عمیقه یا نه، بحثش جداست.
ولی در کل، این مدلی بوده که هر وقت اراده کردم، خوابم برده.
یا اگر خیلی خسته بودم، خواب من رو برده!
ولی جدیداً دیگه نه من خوابم میبره نه خواب من رو میبره، بلکه چیزی فراتر از این موضوع اتفاق میافته.
احساس میکنم من در خواب بلعیده میشم. وارد چاه خواب میشم و وقتی بیدار میشم انگار از اینجا تا خورشید با جسمم فاصلهی مکانی و زمانی داشتم.
یکی دو بار حتی تعجب کردم وقتی روحم به جسمم برگشته!
حالا روحم چرا انقدر عمیق از جسمم دور میشه خدا داند و بس. من فقط ناظری هستم بر این دوری...
روز ۹۹ ام امسال یعنی ۶ تیر ماه، بعد جنگ به خونه برگشتم و روز...
18
تیر
بخشش
در راستای گذر کردن و بخشیدن و رها شدن
به یک آگاهی بزرگ رسیدم
همیشه فکر میکردم در چنین شرایطی من باید ببخشم. من باید از او و خطاهایش، درونی گذر کنم
ولی در پروسهی ارتباط قوی با درونم متوجه شدم شاید بیشتر از من یا حداقل در حدِ من، او هم باید من را ببخشد!
وقتی به این موضوع پی بردم، فکر کردم چرا تا به حال به آن فکر نکرده بودم؟!
چرا طلب بخشش نکردم؟!
ولی بعد یادم افتاد که آنقدر این موضوع طولانی شده که من بسیاری از بخشهایش را فراموش کردم! اتفاقاً من همان اول متوجهی اشتباهاتم شده بودم و راه عذرخواهی را پیموده بودم ولی اجابت نشده بود یا حتی بهتر است بگویم ایگنور شده بود!
این بار که بعد مدتها بالاخره تصمیم گرفتم که احساساتم را بپذیرم و بدانم که من حق دارم که دلخور و...
16
تیر
حرکت در آرامش
رهایی.
گذر کردن.
نچسبیدن.
بخشیدن.
نظم.
تمیزی.
در مسیر آب بودن.
امسال را باید سال سفر نامگذاری میکردم.
یا رسیدن بیشتر به معنای این بیت:
جملهی بیقراریت در طلب قرار توست، طالب بیقرار شو تا که قرار آیدت.
در آخرین روزِ سفر طولانی قبلیام، هوا آفتابی شد و فرصتی شد برای رفتن به دریا.
آن روز یکی از بهترین تجربههای زندگیام را زندگی کردم.
آب زلال، خنک. پُر موج ولی آرام.
دریا خلوت.
آن روز روی گهوارهای از آب در سکوتی که سرشار از صدای آب و باد بود، من آرامشی محض از حضور در دنیا را تجربه کردم.
شنهای تمیز و گرم و دلچسب، فرصتی بود برای تجربهی یکی بودن با زمین و طبیعت.
تجربهای بود بسیار لذتبخش و بینظیر.
هزاران هزار بار بابت حضورم در آن لحظهها سپاسگزار بودم.
وقتی با خودت هماهنگی انگار جهان هم هماهنگترین حالتش را به تو نشان میدهد.
این روزها زندگی روی بسیار خوشش را به من...
27
خرداد
توفیق اجباری
یکی از موضوعاتی که همیشه دوست داشتم تجربهاش کنم، این بود که در زمان مسافرت بتوانم کار کنم. در واقع بتوانم روی کارم تمرکز داشته باشم و زمانی را به کار و سایتم اختصاص دهم.
در تمام این سالها که سایتم راه اندازی شده و دورههای آموزشی آنلاینم را آماده میکنم، فقط در دو سفر، برای کارم، توانستم تمرکز کنم و تقریباً هر روز، زمانی را پای سیستم بنشینم و کار کنم.
چند روز پیش، درست قبل از شروع این جریانات به دیدار خانواده آمدم و قصد مسافرتی چند روزه را داشتم.
ولی با اتفاقات پیش رو، ظاهراً ماندنم در خارج از خانهی تهران، طولانیتر خواهد شد!
تقریباً هر روز، چند پیام یا تماس تلفنی دارم با محتوای خوبی؟! کجایی؟ خب همونجا بمون. برنگردیا...
همین موضوع باعث شد که من در خانهی پدری، چند اتاق را با توجه به شرایطی...
15
خرداد
خدای شیرینم
یادم است بیست و دو سال پیش وقتی آقای پشت کامپیوتر کافینت بهم گفت که قبول شدی (منظور قبولی در کنکور کارشناسیست)، روی ابرها قدم برمیداشتم.
در یک لحظه، رنگِ دنیا بیشتر شد.
همه جا نور بود و روشنتر از قبل.
احساس میکردم جهان یک هدیه خیلی بزرگ به من داده.
یا بهتر است بگویم احساس میکردم وارد یک جهانِ جدید و بزرگتر شدم.
در طی این بیست و دو سال بارها و بارها خوشحال شدم و ذوق کردم.
بارها حالِ دلم شاد شده.
خواستههام برآورده شده.
برای رفع مشکلی دلم آرام شده و خیالم راحت.
و خیلی از این دست اتفاقات عالی و حس خوب.
ولی همین چند روز پیش یک اتفاقی افتاد که باعث شد من دوباره روی ابرها قدم بردارم.
واقعاً احساس کردم خدا یک زندگیِ جدید به من داد.
شاید ظاهر اتفاق یک اتفاقِ بسیار ساده بود ولی حسی که برایم آن لحظه...
09
خرداد
رقص
یادم نمیآید از چه زمانی ولی از سالها پیش، روزانه میرقصیدم.
شاید روزی یک ساعت.
اگر کسی از این روتین روزانهام باخبر میشد، تعجب میکرد.
ولی برای من بسیار کار عادی بود و هر روز میل به رقصیدن مرا به رقص وامیداشت و چیزی نبود که برایش برنامهریزی کرده باشم یا به عنوان یک آیتم زنانه انتخابش کنم!
رقص را دوست داشتم و البته چیزی که در ذهن من در هنگام رقص شکل میگرفت با چیزی که در ظاهر دیده میشد، خیلی تفاوت داشت!
زمان رقص در خیالم من همیشه بهترین رقصنده بودم و همه چیز بسیار به موقع و موزون و نرم و لوند و جذاب رخ میداد.
آهنگ پشت آهنگ، میکس پشت میکس میرقصیدم و همیشه در اوج...
امروز که میکس خوبی پلی کرده بودم، ناخودآگاه زمان رسیدگی به خانه شروع کردم به رقصیدن.
انگار آن شور و حال دو سه...
31
اردیبهشت
شفا
شفا آهسته آهسته رخ میدهد.
هم شفای جسم
هم شفای روح
آنقدر نرم و آهسته که روزی حتی یادت نمیآید که چقدر درد داشتی یا چقدر دنیا برایت تیره و تار بوده.
و جالب اینجاست که همین که کمی بهبودی در تو هویدا میشود، فکر میکنی گذر کردی ولی وقتی زمان میگذرد، میبینی آن روزی که میگفتی -دنیا روشن است- فقط سیاه نبوده!
چند روز پیش این نوشتهام را خواندم و دقیقاً احساس میکنم آن زمانی که گفتم گذر کردم احتمالاً منظورم فقط گذر از تاریکی مطلق بوده!
گذر کردن یک هنر است که خیلیها آن را ندارند.
من هم در خیلی از موارد ندارم.
در همهی زمانهایی که گذر کردم، بُردم و در همهی زمانهایی که گذر نکردم، باختم.
با علم بر این موضوع، باز هم نتوانستم هنوز این مهارت را درست کسب کنم!
18
اردیبهشت
مراقبهی رانندگی، سفرهای جادویی
در پایین هر برگهی تقویم امسالم نوشته که آن روز چندمین روز از سال است.
امروز چهل و نهمین روز سال ۱۴۰۴ است.
چهل و نه روز گذشته و من از این چهل و نه روز، پنجاه روزش را مسافرت بودم!
سالها بود که دوست داشتم به اصفهان و مخصوصاً شیراز سفر کنم.
و این سفر ماجراجویانه امسال اتفاق افتاد.
خیلی دوست داشتم که این سفر را به تنهایی و با ماشین خودم بروم.
قبل سفر نشستم فکر کردم که چرا
و از این سفر چه میخواهم؟!
چندین هدف نوشتم و روز آخری که داشتم به سمت تهران رانندگی میکردم، هدفها را در ذهنم مرور کردم و یکی از آنها که از همه مهمتر هم بود، احساس میکردم که هنوز محقق نشده و نمیتوانم تیک تاییدش را بزنم.
ولی وقتی خستگی ده یازده ساعتهی رانندگی من را به ناخودآگاهم برد و دیگر مدارِ فکر...
10
اردیبهشت
آدمِ گفتگو
یک شب در تعطیلات عید با خواهرزادههایم قدم میزدیم و هر کدام ماجرایی را تعریف کردند و بعد گفتند - خاله حالا نوبت شماست - همین جمله کافی بود تا من بتوانم سکوتم را تا آخر سال ۱۴۰۴ حفظ کنم!
جملاتی مثل:
خب حالا تو تعریف کن.
یه چیزی بگو.
یه جوک تعریف کن!
یا مثلاً من ادای فلان حیوان را درمیآورم بعد نوبت توه!
و از این قبیل موضوعات...
واقعاً نمیدانم این چه مدل ارتباط گرفتن است که آدم را در منگنه قرار میدهند؟!
و این لحظات به نظرم مسخرهترین و سختترین لحظاتیست که من در آن قرار میگیرم و البته میدانم که یک ترس کودکیست.
ولی حرف زدن و ارتباط گرفتن و برقراری ارتباط مگر با این جملات و قرار دادن آدمها در این موقعیتها شکل میگیرد؟!
پیش خودتان چه فکر میکنید که وقتی میخواهید با کسی ارتباط برقرار کنید مکالمه را به...
21
فروردین
وقتی میخواهم تنها باشم
همین اول این را بنویسم که امیدوارم آدمهایی که شامل این نوشته میشوند، این متن را نخوانند!
من معمولاً در هر زمانی یک کار خاصی را انجام میدهم که از قضا دوست دارم در آن زمانها تنها باشم و تنها آن کارها را انجام دهم.
مثل رانندگی و سفر به یک شهر،
پیاده روی،
کوهپیمایی،
رفتن به یک کلاس خاص
و از این جور کارها.
در مکالماتم با آدمها، وقتی از برنامهام مطلع میشوند معمولاً این حرف بینمان پیش میآید. یعنی من که نمیگویم آنها میگویند:
وای چقدر خوب، ایندفعه خواستی بری بگو منم بیام.
و درون من این اتفاق میافتد که ای خدا! من میخوام تنها انجامش بدم. کاش نمیگفتم!
البته که این حرف فقط در درونم اتفاق میکند ولی در کلامم میگویم:
باشه ایندفعه خواستم برم بهت خبر میدم که باهم هماهنگ شیم و بریم.
و دقیقاً همین کار را میکنم. معمولاً تا دو بار...
19
فروردین
بازی تکراری
یکی را میشناسم که در تمام رفتار، گفتار، عملکرد و در کل با تمام تکتک سلولهایش طوری رفتار میکند که پولدار و ثروتمند دیده شود.
یکی را میشناسم که در همهی شرایطی که بالا گفتم، دوست دارد که خیلی خفن و دور از دسترس و متمایز به نظر برسد.
فرد دیگری را میشناسم که همیشه دوست دارد خیلی زیبا و لوند باشد.
دیگری دوست دارد خیلی خوشتیپ و خوش هیکل باشد.
دیگری دوست دارد ناشناس و خفن باشد.
و هزاران نقطهی تماییز شخصی دیگر.
روزی دوستی به من گفت هیچوقت به نقطهی قوت فرد دامن نزن چون دقیقاً از همان نقطه به تو آسیب میزند.
(البته این راهنمایی بیشتر برای رابطهی عاطفی و رابطهی دو نفره بود.)
آن روز که آن حرف را شنیدم، خیلی متوجهی منظورش نشدم تا اینکه سعی کردم نقطهی قوت آدمها را پیدا کنم و دقیقاً همان را بولد...
20
اسفند
روز هشتادم
وقتی یک برنامهی روزانه مستمر داری، تازه گذر سریع زمان را متوجه میشوی!
هشتاد روز پیش من دوباره یادگیری زبان را شروع کردم و خوشحالم که با حضور سفر و مریضی و کار و خوشی و ناخوشی، هر روز ادامهاش دادم.
واقعاً ماه پشت ابر نمیمونه دیگه، درسته؟!