تمیز کردن

حالا که پست قبلی راجع به تمیز کردن خونه گفتم، یه چیز دیگه هم بگم. من همیشه وقتی خونه رو تمیز می‌کردم فکرم این بود که وقتم داره تلف میشه! جدا از اینکه بدنم زود با کار فیزیکی مثل تمیز کردن خونه، خسته میشد و کلافه می‌شدم، فکرم هم این بود که دارم وقتم رو تلف می‌کنم. آخه این چه کاریه! یکی میاد یه پولی میگیره، تمیز میکنه دیگه. ولی از وقتی تصمیم گرفتم خونه رو فعلاً خودم تمیز کنم تا یه فرد تمیز و امین رو برای نظافت پیدا کنم، ذهنم رو هم راجع به تمیزکاری تغییر دادم. هر وقت دارم گردگیری می‌کنم یا گاز رو تمیز می‌کنم یا جارو برقی یا تی می‌کشم، فکر تلف شدن وقتم رو با این فکر عوض کردم که من در این دنیا دقیقا چه کاری دارم؟ در این لحظه چی مهمتر از...

ادامه مطلب

شفای نوشتن

هیچ چیز به اندازه‌ی نوشتن به من آرامش نمی‌دهد. ساده‌ترینش این است که هر بار تمام زندگی‌ام شکل گوریده‌ای به خود می‌گیرد، تنها نوشتن کارهایی که باید انجام بدهم و دسته بندی و الوویت بندی‌ آنها چنان آرامش عمیقی به جان زندگی‌ام می‌نشاند که انگار تمام آن کارها انجام شده و زندگی شفاف و روان می‌شود.   هر بار قلبم به هر دلیلی می‌شکند و غصه خودش را در سینه‌ام پهن می‌کند و زندگی را تیره و تار، نوشتن از  دلشکستگی‌ام، دردم را تسکین می‌دهد.   هر بار دلتنگم، دستم از رسیدن کوتاه‌ست، کلمات روی کاغذ، من و حسم را بهتر از خودم می‌فهمند و قسمتی از بار دلتنگی را به دوش می‌کشند.   معتقدم جادوی حرکت دست و خلق کلمات روی کاغذ (حتی تایپ آن در نت گوشی یا ورد لپ تاپ) از انسان، آدمی آرامتر و در صلح‌تر می‌سازد.   و شاید...

ادامه مطلب