آهسته راه رفتن
امروز که با قدمهای بسیار کوتاه و آهسته راه میرفتم تا هلپ مایسلف کنم و برای امور زندگیام خریدی انجام دهم،
به نکتهی مهمی راجع به خودم پی بردم.
من وقتی خیلی ناراحت باشم یا خیلی بیجان و ر...
چگونه تغییر کنیم؟
چگونه تغییر کنیم؟ - کیتی میلکمن، یکی از بهترین کتابهاییست که این اواخر خواندم.
راهکارهای ارائه شده بسیار کاربردیست و یک مسیر عملی را به تو نشان میدهد تا به خود کمک کنی در مسیر خواستههایت ق...
کتابهای اسفند ماه ۱۴۰۲
امسال به طرز عجیب غریبی کتاب نخریدم و کتاب نخواندم!
به اسفند که رسیدیم یاد پارسال افتادم که دقیقا اسفند ماه سال پیش، چند تا کتاب حضوری و اینترنتی خریده بودم و امسال دریغ از خرید یک کتاب در کل ...
کتابهای اسفند ماه
از وقتی برگشتم ایران، ویار کتاب داشتم، رفتم شهر کتاب و کتاب باشگاه مشت زنی را خریدم و بعد هم یک روز پای صبحانه، اینترنتی کتابهای بازماندهی روز، شاگرد قصاب و زنده باد زندگی را سفارش دادم.
کتا...
یک غربت و گاهی غم
اسم این متن، اسم یه داستان کوتاه از کتاب شام خانوادگی کازئو ایشی گوروه.
داستان از زبان یه خانم میانساله.
اوایل داستان، راجع به زمانی میگه که دخترش برای چند روز، بهش سر زده.
از متن کتاب:...
شفای نوشتن
هیچ چیز به اندازهی نوشتن به من آرامش نمیدهد.
سادهترینش این است که هر بار تمام زندگیام شکل گوریدهای به خود میگیرد، تنها نوشتن کارهایی که باید انجام بدهم و دسته بندی و الوویت بندی آنها چن...
خاطرات یک آدمکش حرفهای
هر بار اومدم راجع به کتاب خاطرات یک آدمکش با خودم حرف بزنم، گفتم آدمکش حرفهای.
به نظرم “حرفهای”ش جامونده!
یعنی یه روز میشه منم با یه سری کلمات ساده، داستان رو طوری پیش ببرم که مخاطب هر یه خط...
وحشیترین کتاب
کتاب بندها، وحشیترین کتابیه که خوندم.
احساس کردم نویسنده بیمحابا و ممتد ورود میکنه به ذهن، فکر و روحم و فرصت لحظهای نفس کشیدن هم نمیده.
نفس گیر و دلچسب.