ظهور عشق

/در نهایت، عشق است که نجات دهنده است./ چند بار این جمله در زمان‌های مختلف در سرم می‌چرخد و تصویر انیمیشن Wall-E زمانی که دست ربات فضایی را گرفته و در زمان غروب آفتاب، عاشقانه نگاهش می‌کند در ذهنم پررنگ می‌شود.   بله، در نهایت عشق، نجات دهنده‌ است. شفادهنده است و آرامش‌بخش. در عین حال انگیزه بخش و زیباکننده‌ی دنیا. معتقدم انسان عاشق، زیبا می‌شود. انسان عاشق، زیبایی می‌بیند و بس. سپاسگزارتر از همیشه است و مهربانتر. انسان همین لحظه است و اکنون. تونل عشق و حضور در آن و حتی عبور از آن، از انسان، آدم دیگری می‌سازد. آدمی که رشد یافته و هرگز به قبل از تجربه‌ی عشق برنمی‌گردد. البته که از عشق تعبیرهای فراوان است. نمی‌دانم کدام تعبیر و تفیسر و تعریف از آن درست است ولی چیزی که می‌دانم، تحولی‌ست که در یک عاشق رخ می‌دهد که نشان از حضور و زیست یک انسان...

Continue reading

سر وقت

ساعت ۷:۴۵ دقیقه‌ی یه روز تعطیل رسمی، مشتریم بهم پیغام صوتی (ویس واتسآپ) داد که من کمی با تاخیر می‌رسم، ساعت ۸ و نیم مثلا، اشکالی نداره؟ قرارمون ساعت ۸ بود. بهش ویس دادم که نه، اوکیه و می‌بینمش.   در همه‌ی سالهایی که کار کردم، یکی از موضوعاتی که همیشه مورد توجه بوده، همین وقت دادن و سروقت حاضر شدن و موضوعات مربوط به زمان بوده و خاطراتم از این موضوع به ظاهر کوچیک در حوزه‌ی کاری خودم، خیلی زیاده و شاید کم کم همین‌جا نوشتمش ولی الان می‌خوام بگم حرفه‌ای بودن در هر زمینه‌ای شامل ذره ذره‌ی رفتار ماست و یکی از نشونه‌های یه آدم حرفه‌ای همین سر وقت حاضر شدنشه. (بحث مراجعه کننده جداست.)

Continue reading

شفای نوشتن

هیچ چیز به اندازه‌ی نوشتن به من آرامش نمی‌دهد. ساده‌ترینش این است که هر بار تمام زندگی‌ام شکل گوریده‌ای به خود می‌گیرد، تنها نوشتن کارهایی که باید انجام بدهم و دسته بندی و الوویت بندی‌ آنها چنان آرامش عمیقی به جان زندگی‌ام می‌نشاند که انگار تمام آن کارها انجام شده و زندگی شفاف و روان می‌شود.   هر بار قلبم به هر دلیلی می‌شکند و غصه خودش را در سینه‌ام پهن می‌کند و زندگی را تیره و تار، نوشتن از  دلشکستگی‌ام، دردم را تسکین می‌دهد.   هر بار دلتنگم، دستم از رسیدن کوتاه‌ست، کلمات روی کاغذ، من و حسم را بهتر از خودم می‌فهمند و قسمتی از بار دلتنگی را به دوش می‌کشند.   معتقدم جادوی حرکت دست و خلق کلمات روی کاغذ (حتی تایپ آن در نت گوشی یا ورد لپ تاپ) از انسان، آدمی آرامتر و در صلح‌تر می‌سازد.   و شاید...

Continue reading

سپردن

هر روز صبح دستانم را به سمت نیرویی برتر و تنها قدرت مطلق این جهان، باز می‌کنم و تمام لحظات آن روز و تجربیاتش را به او می‌سپارم. چند ثانیه ملکوتیست، بعد از یک مراقبه کوتاه. شارژ می‌شوم و سرخوشانه به دنبال قهوه و خامه‌ی محبوب صبحانه‌ام میروم...

Continue reading

عهدنامه را موریانه خورده

چند روز پیش قلبم از غمی بزرگ، تیره و تار شده بود و من به طرز عجیبی پیگیر آن بودم که با دلایل قاطعانه‌ این درد را در درونم عمیقتر حس کنم!   خلاصه، تلاشم نتیجه داد و من طی چند ساعت از یک انسان خوشحال و رها، تبدیل شدم به فردی که قلبش در یک مشت بزرگ و قوی در حال فشرده شدن است... حدود یکی دو روز، این درد با شدت کم و زیاد با من بود تا اینکه یک چنین جمله‌ای شنیدم: (به آنها بگو عهدنامه را موریانه خورده)   همین. تمام شد. آن غم عمیق که بسیار هم از نظر خودم منطقی بود، بعد شنیدن این حرف محو شد.   از آن روز هر چه فکر می‌کنم، هیچ دوا و مرهم و نشانه‌ای واضحتر برای رهایی از لحظات تار عنکبوت بسته شده‌ی خود پیدا نمی‌کنم.   آبی بود روی آتش به طوری که...

Continue reading

Give up

من چند وقتیه Give up کردم. واقعا تسلیم شدم و سپر انداختم. به جایی رسیدم که بگم هیچی نمیدونم، با عقل خودم هیچ کاری انجام نمیدم و تسلیم. اونجا که میگه “باید پارو نزد وا داد باید دل رو به دریا داد خودش می‌بردت هر جا دلش خواست به هر جا برد بدون، ساحل همونجاست” دقیقا من همونجام. همون مرحله. و البته که نه ترسی هست نه ناراحتیی... 🤍

Continue reading

خاطرات یک آدمکش حرفه‌ای

هر بار اومدم راجع به کتاب خاطرات یک آدمکش با خودم حرف بزنم، گفتم آدمکش حرفه‌ای. به نظرم “حرفه‌ای‌”ش جامونده! یعنی یه روز میشه منم با یه سری کلمات ساده، داستان رو طوری پیش ببرم که مخاطب هر یه خطی که می‌خونه و میره جلو، بیشتر در جهانی که ساختم غرق بشه و نخواد بیاد بیرون و هر لحظه هم تو دلش بگه دمش گرم، چقدر حرفه‌ای می‌نویسه…

Continue reading

خوب ماندن 🤍

خوب بودن در سختترین شرایط، یک ایمان، اصالت و پای خود ایستادنی می‌خواهد که هر کسی از پس آن برنمی‌آید. من هم در خیلی از زمانها و در خیلی از موقعیت‌ها آنطور که باید، خوب نبودم. ولی حال که یکی‌ از مهمترین دلخوشی‌های زندگی‌ام را از دست داده‌ام و نوری نیست، تصمیم گرفته‌ام من عوض نشوم. یا بهتر است بگویم عوض بشوم. یک بار در این موضوع هم خوب بمانم، اگر دنیا آن چه را که من می‌خواهم به من نمی‌دهد...  

Continue reading