نوشته‌های من

تغییر

چند سال پیش به خانه‌ی دوستی مهمانی رفتم و وقتی برگشتم تا سه چهار روز فقط مشغول تمیز کردن خانه‌ام بودم. حالا مهمانی به تمیز کردن خانه‌ی من چه ربطی داشت؟! انقدر خانه‌ی آن فرد کثیف بود که در ب...
ادامه‌ی مطلب
نوشته‌های من

دوی ماراتن

دوست دارم پروژه‌ای که در دست دارم تا تاریخی مشخص تمام شود. برای عقب نماندن، تمام زندگی‌ام حول انجام آن می‌چرخد. این روزها برایم مثل دوی ماراتن می‌ماند. باید دائم بدوی ولی نباید به خودت ف...
ادامه‌ی مطلب
نوشته‌های من

شکفتگی 🤍

به طرز عجیبی تغییر کردم. این را در سفر اخیرم متوجه شدم. چند ماه قبل در پیاده‌روی‌های روزانه با پسر جوانی هم صحبت شدم و وقتی سنم را گفتم، پرسید چهل سالگی چه حسی دارد؟ به او گفتم که چند وق...
ادامه‌ی مطلب
نوشته‌های من

گوساله سامری

گاهی انقدر ناشکیبایم که فکر می‌کنم اگر در قوم بنی اسرائیل بودم و موسی ده روز دیر می‌کرد، احتمالاً من هم جز فریب‌خوردگان بودم و گوساله را به عنوان خدا می‌پرستیدم!! بارها و بارها در زندگی در دام...
ادامه‌ی مطلب
نوشته‌های من

فرصت

من بالاخره امسال تصمیم گرفتم به سریال How I Met Your Mother یک فرصت دوباره بدهم و به طور حتم اگر به حرف یکی از دوستانم که گفته بود: بهش فرصت بده و بعد میبینی بخاطر گذشته‌شون یه سری کارها رو ...
ادامه‌ی مطلب
کتابخانه‌ی محبوب من, نوشته‌های من

آهسته راه رفتن

امروز که با قدم‌های بسیار کوتاه و آهسته راه می‌رفتم تا هلپ مای‌سلف کنم و برای امور زندگی‌ام خریدی انجام دهم، به نکته‌ی مهمی راجع به خودم پی بردم. من وقتی خیلی ناراحت باشم یا خیلی بی‌جان و ر...
ادامه‌ی مطلب
نوشته‌های من

فقط یک سرفه مانده تا زیرآب زدن!

در موقعیتی از زندگی هستم که واقعاً اگر به کارما، به انرژی، به برگشت رفتارم به خودم، فکر نمی‌کردم چنان زیرآبی می‌زدم و چنان با لودر از روی آدمی رد می‌شدم که تا آخر عمر بی‌برکتش بابت رفتار...
ادامه‌ی مطلب