می‌رسی به مقصد

حدود بیست روز پیش، خیلی خوشحال و خندان آمدم اینجا نوشتم که پاییز امروز برای من شروع شد و به‌به و چقدر همه چیز قشنگه و همه چیز چقدر پرفکته. شاید به سه چهار روز هم نرسید که همه چیز تغییر کرد! از حالِ جسمی‌ام، در حالی که در سالم‌ترین حالت ممکن، همان ‌زمانی که در دلم سپاسگزاری می‌کردم که خدایا شکرت که سالمم و به یک دقیقه نرسید که برای زنده بودن تلاش می‌کردم! تا خانه‌ای که تازه مرتب کرده بودم و از آن زمان سه بار دکورش را تغییر دادم تا آنی شود که بهتر است باشد! وسط این کارها، سالن و سایت هم بود و البته ضعف و بی‌حالی بدنم که باعث می‌شد گاهی یک روزم را فقط در تخت بگذرانم و تازه بگویم چقدر خوابم می‌آید! خلاصه که مهر جالبی بود. به هر حال دنیا باید همیشه...

ادامه‌ی مطلب

پاییز، امروز برای من شروع شد.

بعد مدت‌ها، الان بدون هیچگونه دغدغه‌ای، در آرامشِ کامل، پشت میز کارم و سیستم‌ام نشستم. همه چیز همان جایی هست که باید باشد. همه چیز مرتب و تمیز است. هر کاری که باید، را انجام دادم و هر کسی که باید، را دیدم. و الان در یک سکوت بیرونی و یک آرامش درونی احساس می‌کنم که پاییزِ لطیف و فصلی نو، به زندگی‌ام قدم گذاشته است. دیشب که خانه را مرتب کردم و روی فرش نشستم تا ببینم آیا این جابجایی‌ها، آن آرامشی که می‌خواهم را برایم ایجاد کرده، چشمم به صفحه‌ی گوشی‌ام افتاد. تاریخ، اول اکتبر را نشان می‌داد. سه ماه و سه روز تا پایان سال ۲۰۲۵ مانده. اول مهر ماه، یک سری کارهای ناتمامی که باید تا شروع سال ۲۰۲۶ انجام دهم را نوشتم. و امروز می‌توانم به صورت روتین استارت انجامشان را بزنم. الهی شکر برای تمام کارهایی که باید...

ادامه‌ی مطلب