مراقبه‌ی رانندگی، سفرهای جادویی

در پایین هر برگه‌ی تقویم امسالم نوشته که آن روز چندمین روز از سال است. امروز چهل و نهمین روز سال ۱۴۰۴ است. چهل و نه روز گذشته و من از این چهل و نه روز، پنجاه روزش را مسافرت بودم! سالها بود که دوست داشتم به اصفهان و مخصوصاً شیراز سفر کنم. و این سفر ماجراجویانه امسال اتفاق افتاد. خیلی دوست داشتم که این سفر را به تنهایی و با ماشین خودم بروم. قبل سفر نشستم فکر کردم که چرا و از این سفر چه می‌خواهم؟! چندین هدف نوشتم و روز آخری که داشتم به سمت تهران رانندگی می‌کردم، هدفها را در ذهنم مرور کردم و یکی از آنها که از همه مهمتر هم بود، احساس می‌کردم که هنوز محقق نشده و نمی‌توانم تیک تاییدش را بزنم. ولی وقتی خستگی ده یازده ساعته‌ی رانندگی من را به ناخودآگاهم برد و دیگر مدارِ فکر...

ادامه‌ی مطلب

لحظه به لحظه

هر روز دکمه‌ی نوشته‌ی تازه را می‌زنم، چند خط می‌نویسم و بعد هم صفحه را می‌بندم و نوشته می‌شود پیش نویس و در آخر هم انتقال به زباله دان! احتمال اینکه سرنوشت این نوشته هم مثل آنها شود، کم نیست! همه چیز این روزها لحظه به لحظه تغییر می‌کند. رویاهای خواب شبانه‌ام... گره‌هایی از وجودم که در نوشته‌هایم هویدا و باز می‌شوند... حال جسمی‌ام... حوصله و اعصابم... زیبایی‌های آسمان و زمین... و... سپاسگزار این سکوت و آرامشِ خانه و زندگی‌ام هستم 🤍

ادامه‌ی مطلب