بایگانی برچسب ها: گذر کردن
09
شهریور
چرخهی ناخودآگاه
نوشتن به من بسیار بسیار کمک میکند.
حال نوشتن با خودکار و روی کاغذ باشد
چه تایپ کردن، مخصوصاً نوشتن در این وبلاگ.
چرا این را میگویم؟
چون مدتهای طولانیست که در پی شکستن چرخهای در زندگیام و رها کردن و گذر کردن موضوعی و بخشیدن و از این دست جریانات، در درونِ خودم بودم.
یک بار سر این نوشتنها که احساس کردم من دیگر روشی برای این رها کردن ندارم و چیزی به ذهنم نمیرسد، این فکر به ذهنم رسید که شاید راه حل این موضوع رها کردن و گذر کردن نیست. چرا فکر میکنی باید رها کنی حالا بیای راههای رها کردن را پیدا کنی و هر کدام را به بهترین نحوی که میتوانی انجام دهی! شاید اصلا نباید رها کنی.
شاید حل این مسئله کلاً یک هدف و مسیری فارغ از این باشد که فکر میکنی.
شاید درس آن...
31
اردیبهشت
شفا
شفا آهسته آهسته رخ میدهد.
هم شفای جسم
هم شفای روح
آنقدر نرم و آهسته که روزی حتی یادت نمیآید که چقدر درد داشتی یا چقدر دنیا برایت تیره و تار بوده.
و جالب اینجاست که همین که کمی بهبودی در تو هویدا میشود، فکر میکنی گذر کردی ولی وقتی زمان میگذرد، میبینی آن روزی که میگفتی -دنیا روشن است- فقط سیاه نبوده!
چند روز پیش این نوشتهام را خواندم و دقیقاً احساس میکنم آن زمانی که گفتم گذر کردم احتمالاً منظورم فقط گذر از تاریکی مطلق بوده!
گذر کردن یک هنر است که خیلیها آن را ندارند.
من هم در خیلی از موارد ندارم.
در همهی زمانهایی که گذر کردم، بُردم و در همهی زمانهایی که گذر نکردم، باختم.
با علم بر این موضوع، باز هم نتوانستم هنوز این مهارت را درست کسب کنم!
12
اردیبهشت
فقط در من
نمیدانم در زندگی چند بار دلت شکسته...
و امیدوارم عددش صفر باشد.
برای من کم نبوده!
گاهی با یک گریه و تغییر سطح صمیمیت آن آدم در زندگیام، خیلی ساده جریان تمام میشود و گاهی با هزاران بار گریهی مفصل و مدتهای طولانی به قلبم آرامش دادن، از این مرحلهی سخت گذر میکنم.
و چیزی که در خود تحسین میکنم صبوریست که بعد از شکسته شدن قلبم تجربه میکنم و خود را دعوت میکنم به یک تنهایی و صبر، تا درد از وجودم بگذرد.
و همه چیز، فقط در من اتفاق میافتد.
و شاید این اولین بار است که به کسی میگویم که
من برای گذر از یک شکستگی دل، شاید سالها مجبور به صبوری کردن و وقت دادن به قلبِ شکستهام باشم...
راستش وقتی پای سیستم نشستم به قصد نوشتن، موضوع دیگری در ذهنم بود ولی ظاهراً این حرفها باید نوشته میشدند!
من...