گوساله سامری

گاهی انقدر ناشکیبایم که فکر می‌کنم اگر در قوم بنی اسرائیل بودم و موسی ده روز دیر می‌کرد، احتمالاً من هم جز فریب‌خوردگان بودم و گوساله را به عنوان خدا می‌پرستیدم!! بارها و بارها در زندگی در دامِ ناشکیبایی و صبور نبودنم افتادم و هر جا که عجله کردم و الماس را به مشتی خاکِ در دسترس فروختم، ضرری کردم که سال‌ها تاوانش را پس دادم. صبر موهبتی‌ست که باعث می‌شود تو در زندگی همیشه قدم‌های درست برداری. می‌توانم بگویم صبر رمز پیروزی‌ست. روبی (گربه‌مان را می‌گویم) هر وقت می‌خواهد شکار کند، اول زمان می‌گذارد و زاویه مناسب را پیدا می‌کند و بعد صبر می‌کند تا در بهترین زمان به شکارش حمله کند و در اکثر مواقع پیروز میدان است. حالا اگر من گربه بودم احتمالاً به محض دیدن پروانه، به سمتش می‌پریدم و پروانه هم در حالی که انگشتش را...

ادامه‌ی مطلب

توفیق اجباری

یکی از موضوعاتی که همیشه دوست داشتم تجربه‌اش کنم، این بود که در زمان مسافرت بتوانم کار کنم. در واقع بتوانم روی کارم تمرکز داشته باشم و زمانی را به کار و سایتم اختصاص دهم. در تمام این سالها که سایتم راه اندازی شده و دوره‌های آموزشی‌ آنلاینم را آماده می‌کنم، فقط در دو سفر، برای کارم، توانستم تمرکز کنم و تقریباً هر روز، زمانی را پای سیستم بنشینم و کار کنم. چند روز پیش، درست قبل از شروع این جریانات به دیدار خانواده‌ آمدم و قصد مسافرتی چند روزه را داشتم. ولی با اتفاقات پیش رو، ظاهراً ماندنم در خارج از خانه‌ی تهران، طولانی‌تر خواهد شد! تقریباً هر روز، چند پیام یا تماس تلفنی دارم با محتوای خوبی؟! کجایی؟ خب همونجا بمون. برنگردیا... همین موضوع باعث شد که من در خانه‌ی پدری، چند اتاق‌ را با توجه به شرایطی...

ادامه‌ی مطلب

خدای شیرینم

یادم است بیست و دو سال پیش وقتی آقای پشت کامپیوتر کافی‌نت بهم گفت که قبول شدی (منظور قبولی در کنکور کارشناسی‌ست)، روی ابرها قدم برمی‌داشتم. در یک لحظه، رنگِ دنیا بیشتر شد. همه جا نور بود و روشن‌تر از قبل. احساس می‌کردم جهان یک هدیه خیلی بزرگ به من داده. یا بهتر است بگویم احساس می‌کردم وارد یک جهانِ جدید و بزرگتر شدم. در طی این بیست و دو سال بارها و بارها خوشحال شدم و ذوق کردم. بارها حالِ دلم شاد شده. خواسته‌هام برآورده شده. برای رفع مشکلی دلم آرام شده و خیالم راحت. و خیلی از این دست اتفاقات عالی و حس خوب. ولی همین چند روز پیش یک اتفاقی افتاد که باعث شد من دوباره روی ابرها قدم بردارم. واقعاً احساس کردم خدا یک زندگیِ جدید به من داد. شاید ظاهر اتفاق یک اتفاقِ بسیار ساده بود ولی حسی که برایم آن لحظه...

ادامه‌ی مطلب

لبه‌ی سکو

گاهی مدت‌ها یا حتی سال‌ها به دنبال تحقق خواسته‌ای هستی. مثل مهاجرت، تغییر شغل، ازدواج، بچه دار شدن، و مثل هر چیزی که یک تغییر خاص باشد و مسیر فعلی زندگی‌ات را به طور کل تغییر دهد. و حالا بعد تمام آن خواستن‌ها و انتظارها، زمان تحقق‌اش رسیده... لبه‌ی سکوی پرش ایستاده‌ای و زمان پریدن به وجه دیگری از زندگی‌ست. اعتراف می‌کنم که برای من کمی قرار گرفتن در این شرایط ترسناک است و فکر می‌کنم تنها راه گذر از این ترس، پریدن با چشمان بسته است! ایمان داشتن به اینکه شاید حالا و اکنون چیزی از آن سمتِ درِِ زندگی نمی‌بینی ولی حتماً مسیر برایت نورانی و هویدا می‌شود. ایمان داشتن به اینکه نتیجه‌ی آن خواستن‌ها و قدم برداشتن‌ها، نه تنها ترسناک نیست بلکه حتماً پُر از خیر و برکت است. فقط ایمان به غیب است که در این لحظاتِ‌ زندگی، قلبت را آرام می‌کند... و شاید خراب...

ادامه‌ی مطلب

وَكَفَىٰ بِاللَّهِ وَكِيلًا 🤍

وَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ ۚ وَكَفَىٰ بِاللَّهِ وَكِيلًا. یکی از بهترین ترجمه‌های قرآن، ترجمه‌ی مکارم شیرزای‌ست. بابت آن، بسیار سپاس‌گزارم 🤍 بعداً نوشت و مهم: این نوشته جز بیشترین نوشته‌هایست که از طرف گوگل کاربر برای سایتم می‌آورد و هر بار که آمار سایت را می‌بینم، به ذهنم می‌رسد که حتماً آدم‌هایی که این عبارت را سرچ می‌کنند، واقعاً نیاز به کمک و یاری دارند که از آن شرایطی که در آن قرار گرفتند، خارج شوند. از آنجایی که آدمی هستم سعی کردم خدا را در همه‌ی شرایط زندگیم درنظر بگیرم و وقتی راهی را می‌دانم نادرست است و در حال انجامش هستم، همان لحظه عذاب وجدان یقه‌ام را گرفته و در حال مهار من است، می‌خواهم بگویم که: اگر به دنبال کمک و راه حلی هستی که از شرایطی که در آنی، خارج شوی، واقعاً به او توکل کن و مطمئن...

ادامه‌ی مطلب

شناور در آب

در سفر اخیرم به شمال و رفتن به دریا اتفاق جالبی افتاد. وقتی در دریای زیبای خزر در حال لذت بردن بودم، خواهرم به من و دخترش یاد داد که چطور می‌توانیم روی آب شناور شویم. چم و خم کار را گفت و گفت که ممکن است در دفعات اول چه تجربه‌ای داشته باشیم ولی تاکید کرد که با همه‌ی اینها مطمئن باشین میاین روی آب، چون قانونشه. فقط رها باشین. رهای رها. یکی دو بار اول برایم سخت بود ولی چون خواهرم را می‌دیدم که به راحتی روی آب شناور می‌ماند، ادامه دادم و البته ذهنی به خودم گفتم من به سیستم خدا اعتماد می‌کنم. رها بودن من نشان از ایمانم است. با اهرم رنج و لذتی که، هرچقدر رهاتر باشی یعنی به سیستم این جهان بیشتر اعتماد داری، به راحتی بعد چند بار امتحان کردن، روی آب شناور...

ادامه‌ی مطلب

ربُّنا الله

من ریتم این آهنگ را خیلی دوست دارم. کدام آهنگ؟ الله الله الله الله الله الله لا اله الی الله لا اله الی الله ایران ایران ایران... (با ریتم بخونیدش 😉) و هر بار آن را می‌شنوم، یک ایمان قوی و یک بی‌ایمانی قوی در این آهنگ می‌بینم. یک ایمان و شرک همزمان. یک جا فریاد می‌زنند نیست خدایی جز الله. بعد در ادامه می‌گویند فردا که بهار آید آزاد و رها هستیم! یعنی همان موقع که با تمام وجود دم از ایمان و وجود خدا می‌زنند، شریکان زیادی را برایش قائل می‌شوند و یک ناتوانی عظیم را به او (یا سیستم جهان) وصل می‌کنند. یعنی من اگر جای خدا بودم، می‌گفتم کدام خدا را می‌گویند دقیقاً؟! البته که خدا جواب آن بی‌ایمانی و شرک را داده. نه اینکه خدا بدهد. نتیجه‌ی آن بی‌ایمان، همین است. نتیجه‌ی سیستم دقیق خداوند همین است که در زندگی هر انسانی می‌بینیم. به جنسیت و نژاد و...

ادامه‌ی مطلب

ایمان به غیب 🤍

وقتی در راهی قدم برمی‌داری، جهان، تو و ایمانت به راه را می‌آزماید. اینجا دو راهیست که فقط مومن می‌تواند از پس راهی که انتخاب کرده، برآید. یادم است در کلاس نویسندگی، استادم تا نوشت قهرمان داستان همیشه مومن است، سریع پرسیدم یعنی چی همیشه مومن؟! آن روزها درگیر کلمه‌ی مومن بودم و مثل ناقوسی آن کلمه در ذهنم زنگ زد. مومن یعنی پایدار در راهی که انتخاب کرده. قهرمان داستان مومن است به راهش. گاهی خطا می‌رود ولی برمی‌گردد به راهی که به آن معتقد است.   همیشه مومن... ابراهیم نماد همیشه مومن است برای من. حتی در راه اثبات ایمانش، قدم‌هایی برداشته که فکر کردن به آنها، بدون درک و حس ایمانش، عجیب به نظر می‌رسد. ولی او می‌دانست به چه ایمان دارد. می‌دانست راهی که در آن است تنها و تنها خیریت برای او دارد.   مومن در زمان انتخاب دو راهی، تجزیه و تحلیل نمی‌کند. راه درست...

ادامه‌ی مطلب

Give up

من چند وقتیه Give up کردم. واقعا تسلیم شدم و سپر انداختم. به جایی رسیدم که بگم هیچی نمیدونم، با عقل خودم هیچ کاری انجام نمیدم و تسلیم. اونجا که میگه “باید پارو نزد وا داد باید دل رو به دریا داد خودش می‌بردت هر جا دلش خواست به هر جا برد بدون، ساحل همونجاست” دقیقا من همونجام. همون مرحله. و البته که نه ترسی هست نه ناراحتیی... 🤍

ادامه‌ی مطلب

خوب ماندن 🤍

خوب بودن در سختترین شرایط، یک ایمان، اصالت و پای خود ایستادنی می‌خواهد که هر کسی از پس آن برنمی‌آید. من هم در خیلی از زمانها و در خیلی از موقعیت‌ها آنطور که باید، خوب نبودم. ولی حال که یکی‌ از مهمترین دلخوشی‌های زندگی‌ام را از دست داده‌ام و نوری نیست، تصمیم گرفته‌ام من عوض نشوم. یا بهتر است بگویم عوض بشوم. یک بار در این موضوع هم خوب بمانم، اگر دنیا آن چه را که من می‌خواهم به من نمی‌دهد...  

ادامه‌ی مطلب