شکفتگی 🤍

به طرز عجیبی تغییر کردم. این را در سفر اخیرم متوجه شدم. چند ماه قبل در پیاده‌روی‌های روزانه با پسر جوانی هم صحبت شدم و وقتی سنم را گفتم، پرسید چهل سالگی چه حسی دارد؟ به او گفتم که چند وقتی‌ست که احساس می‌کنم پخته‌تر شدم، آرام‌تر شدم و یک حس بزرگ شدن در من شکل گرفته. حرفی که به او زدم در حد یک تجربه‌ی جدید بود. یه حس محو و مبهم. ولی در سفر اخیرم، خودم از رفتارهایم، از حس‌هایی که در حال تجربه‌اش بودم، از تغییری که درونم اتفاق افتاده بود و تا آن لحظه متوجه‌اش نشده بودم، تعجب کردم. یک منِ جدید در من متولد شده که خودم را هم شگفت زده کرده. یا شاید هم بوده، پتانسیلش بوده و حالا خودش را بروز داده. بابت این شکفتگی (واقعاً به نظرم اسمش را می‌توان شکفتگی گذاشت) از خدا بی‌نهایت سپاسگزارم. یک حس...

ادامه‌ی مطلب