بایگانی برچسب ها: زمانبندی دقیق خداوند
27
خرداد
توفیق اجباری
یکی از موضوعاتی که همیشه دوست داشتم تجربهاش کنم، این بود که در زمان مسافرت بتوانم کار کنم. در واقع بتوانم روی کارم تمرکز داشته باشم و زمانی را به کار و سایتم اختصاص دهم.
در تمام این سالها که سایتم راه اندازی شده و دورههای آموزشی آنلاینم را آماده میکنم، فقط در دو سفر، برای کارم، توانستم تمرکز کنم و تقریباً هر روز، زمانی را پای سیستم بنشینم و کار کنم.
چند روز پیش، درست قبل از شروع این جریانات به دیدار خانواده آمدم و قصد مسافرتی چند روزه را داشتم.
ولی با اتفاقات پیش رو، ظاهراً ماندنم در خارج از خانهی تهران، طولانیتر خواهد شد!
تقریباً هر روز، چند پیام یا تماس تلفنی دارم با محتوای خوبی؟! کجایی؟ خب همونجا بمون. برنگردیا...
همین موضوع باعث شد که من در خانهی پدری، چند اتاق را با توجه به شرایطی...
15
خرداد
خدای شیرینم
یادم است بیست و دو سال پیش وقتی آقای پشت کامپیوتر کافینت بهم گفت که قبول شدی (منظور قبولی در کنکور کارشناسیست)، روی ابرها قدم برمیداشتم.
در یک لحظه، رنگِ دنیا بیشتر شد.
همه جا نور بود و روشنتر از قبل.
احساس میکردم جهان یک هدیه خیلی بزرگ به من داده.
یا بهتر است بگویم احساس میکردم وارد یک جهانِ جدید و بزرگتر شدم.
در طی این بیست و دو سال بارها و بارها خوشحال شدم و ذوق کردم.
بارها حالِ دلم شاد شده.
خواستههام برآورده شده.
برای رفع مشکلی دلم آرام شده و خیالم راحت.
و خیلی از این دست اتفاقات عالی و حس خوب.
ولی همین چند روز پیش یک اتفاقی افتاد که باعث شد من دوباره روی ابرها قدم بردارم.
واقعاً احساس کردم خدا یک زندگیِ جدید به من داد.
شاید ظاهر اتفاق یک اتفاقِ بسیار ساده بود ولی حسی که برایم آن لحظه...
01
اسفند
بیمه
چند روز پیش یک مسیج داشتم با این محتوا که بیمهی بدنهی ماشینم تا ۵ روز دیگر منقضی میشود و باید زودتر برای تمدیدش اقدام کنم.
دیروز با نمایندگی بیمه برای انجام کارها تماس گرفتم و متوجه شدم ظاهراً ایشان هم چندین و چند بار در ماه گذشته با من تماس گرفتند و گوشی من خاموش بوده و ناامید از پیگیری به زندگی خود ادامه داده بودند!
موضوع مهمی که من متوجه شدم در زمان صحبت با ایشان و سریع رفتم برگههای بیمهی ماشین را وارسی کردم، این بود که یکی از بیمههای ماشینم (بیمهی شخص ثالث) اول بهمن ماه تمام شده بود و من بدون داشتن بیمه، تمام این مدت از این سر شهر با خیال راحت میرفتم آن سر شهر!
البته تمام این مدت یعنی ده روز پایانی بهمن ماه که به ایران برگشته بودم.
خدا را...
29
بهمن
زمانبندی دقیق خداوند
همین دو سه شب پیش که داشتم هاردم رو برای شروع تدوین فیلم جدید زیر و رو میکردم، متوجه شدم یه چند تا از فیلمها از کارهای اصلی که حتماً قصد داشتم تدوینشون کنم، از دو فولدری که مخصوص هر کار هست، فقط یکیشون تو هارده و یکی دیگه غیبش زده!
تمام فولدرها رو نگاه کردم و به هر مدلی بود توی هاردهام سرچ کردم ولی نبود که نبود. راستش اولش یکم حالم گرفته شد، ولی بعدش گفتم حتماً نباید باشه دیگه وگرنه هیچ دلیل دیگهای وجود نداره و فکر نمیکنم انقدر گیج باشم که فیلمهای به این مهمی رو کلاً به هاردم انتقال نداده، پاک کرده باشم.
خلاصه، دیگه بیخیال شدم و گفتم اینهمه فیلم، یا از همینها استفاده میکنم یا عزم رو جزم میکنم و دوباره ضبطشون میکنم.
دیروز، با همکاری یکی از دوستهای عزیزم که...