پاییز، امروز برای من شروع شد.

بعد مدت‌ها، الان بدون هیچگونه دغدغه‌ای، در آرامشِ کامل، پشت میز کارم و سیستم‌ام نشستم. همه چیز همان جایی هست که باید باشد. همه چیز مرتب و تمیز است. هر کاری که باید، را انجام دادم و هر کسی که باید، را دیدم. و الان در یک سکوت بیرونی و یک آرامش درونی احساس می‌کنم که پاییزِ لطیف و فصلی نو، به زندگی‌ام قدم گذاشته است. دیشب که خانه را مرتب کردم و روی فرش نشستم تا ببینم آیا این جابجایی‌ها، آن آرامشی که می‌خواهم را برایم ایجاد کرده، چشمم به صفحه‌ی گوشی‌ام افتاد. تاریخ، اول اکتبر را نشان می‌داد. سه ماه و سه روز تا پایان سال ۲۰۲۵ مانده. اول مهر ماه، یک سری کارهای ناتمامی که باید تا شروع سال ۲۰۲۶ انجام دهم را نوشتم. و امروز می‌توانم به صورت روتین استارت انجامشان را بزنم. الهی شکر برای تمام کارهایی که باید...

ادامه‌ی مطلب

لحظه به لحظه

هر روز دکمه‌ی نوشته‌ی تازه را می‌زنم، چند خط می‌نویسم و بعد هم صفحه را می‌بندم و نوشته می‌شود پیش نویس و در آخر هم انتقال به زباله دان! احتمال اینکه سرنوشت این نوشته هم مثل آنها شود، کم نیست! همه چیز این روزها لحظه به لحظه تغییر می‌کند. رویاهای خواب شبانه‌ام... گره‌هایی از وجودم که در نوشته‌هایم هویدا و باز می‌شوند... حال جسمی‌ام... حوصله و اعصابم... زیبایی‌های آسمان و زمین... و... سپاسگزار این سکوت و آرامشِ خانه و زندگی‌ام هستم 🤍

ادامه‌ی مطلب