کتابخانه‌ی محبوب من, نوشته‌های من

آهسته راه رفتن

امروز که با قدم‌های بسیار کوتاه و آهسته راه می‌رفتم تا هلپ مای‌سلف کنم و برای امور زندگی‌ام خریدی انجام دهم،

به نکته‌ی مهمی راجع به خودم پی بردم.

من وقتی خیلی ناراحت باشم یا خیلی بی‌جان و رنجور،

خیلی خیلی آهسته راه می‌روم.

همه‌ی حرکت‌ها به سرعت ده درصد همیشگی‌اش می‌رسند، مخصوصاً قدم برداشتنم!

یعنی لاکپشت با من مسابقه بگذارد، بُردش حتمی‌ست!

و خب یاد شبی افتادم که بابت ناراحتی درونی که تجربه می‌کردم، شاید توان راه رفتنم و سرعتم به یک درصد عملِ همیشگی رسیده بود و بعد و قبل از آن هم همچین سرعتی را در زندگی‌ام تجربه نکردم!


در حال خواندن کتابی هستم به اسم ۵ زبان عشق اثر گری چاپمن.

بخاطر شرایط الانم، زمان کتاب خواندنم کوتاه‌ست و می‌توانم بگویم هنوز فصل‌های اول کتابم،

ولی به نظرم کتاب ارزشمندی‌ست.

خیلی چیزها از آن یاد می‌گیریم.

و به این پی بردم که خیلی از دوستانم که رابطه‌های قشنگی دارند، بخاطر شناخت ناخودآگاه* از زبانِ عشقِ خودشان و طرف مقابلشان است.

*البته شاید شناخت ناخودآگاه هم نباشد! انقدر باهم دعوا کردند سر هر چیزی تا بالاخره کمی قلق کار طرف مقابلشان دستشان آمده! و البته قشنگی ماجرا آنجاست که با تمام این دعواها انقدر دوست داشتنشان بزرگ و ارزشمند بوده یا رابطه‌شان انقدر برایشان مهم بود که برایش باهم جنگیدند و از هم جدا نشدند تا خم و چم هم را یاد بگیرند. چیزی که من تاکنون تجربه‌اش نکردم.


اگر امروز آهسته راه رفتم نه بخاطر غم درونی

بلکه بخاطر مشکلی که برای بدنم پیش آمده بود، بی‌جان شده بودم و هنوز هم هستم!

۱۵ مهر شروع یکی از قشنگترین اتفاقات زندگی من در چند سال پیش بود ولی امسال با سرعتی لاکپشتی در سطح شهر برای مردم عادی خطر‌آفرینی می‌کردم!!

دیدگاهتان را بنویسید