آماده شدن برای شروع سال
اول ژانویه و جشن سال نو، تولدم است و من از مدتها قبل تصمیم گرفته بودم که کاری را تا این تاریخ تمام کنم و همچنین خانهام را آنطوری که دلم میخواهد تمیز کنم.
از دیروز خانه تکانی را شروع کردم.
لیست جاهایی که دوست دارم اساسی تمیز کنم را نوشتم که جا نمانند!
چند سالیست که احساس میکنم مثل دانهای هستم که کاشته شدهام و زیرخاک برای خودم در حال رشدم ولی نوری به من نمیرسد، اثری بیرونی ندارم و الان حسم این است که زمان آن رسیده که این گیاه سر از خاک بیرون بیاورد و خود را نمایان کند و نور را ببیند و دنیا هم او را.
نیاز داشتم به این زیرخاک بودن. به این تنها بودن. به این تلاش و تغییری که دور از چشم همه باشد.
گیاهی که زیرخاک است، نور به او نمیرسد، کسی هم از حضور و وجودش باخبر نیست ولی همین بیخبر بودن و ندیدنش باعث میشود که آسیبی هم به او نرسد و بدون دغدغهی فشار بیرونی رشد کند.
و الان به نظرم بهترین زمان برای باز کردن روزنهای از خاک و سربرآوردن از آن است.
کتمان نمیکنم که در این سالها، امید داشتن به نور و روشنایی و هوای تازه و فراوان گاهی بسیار سخت بوده.
اصلاً کار راحتی نیست وقتی در تاریکی مطلقی و تنها خودت در مسیری، به خودت امید روزهای روشن را بدهی.
ولی به هر حال این دوران گذشت.
یادم است یک بار یک متنی نوشته بودم، همین نزدیکهای تولدم بود و امسال که آن را خوانده بودم و راجع بهش نوشته بودم دقیقاً حسِ همین روزهای من بود.
به هرحال به قول خودم، شفا آهسته آهسته شکل میگیرد. بهبود پله پله و مرحله به مرحله است و خوشحالم که الان و نزدیک به تولد چهل سالگیم، باز هم مرحلهای از رسیدن به نور را تجربه میکنم.
و خب حسم این است که این مرحله یک گذر بزرگتر است.
و بابتش خوشحالم و آرام و لبخندی روی قلبم شکل گرفته.
الهی شکر 🤍