نوشته‌های من

هیچ

چند وقت پیش یک پستی گذاشتم به اسم رهایی. قشنگ یادم است که چه اتفاق‌هایی افتاده بود در آن زمان و من چه عکس العمل‌هایی در راستای صلح درونی درمقابلشان انجام دادم. گاهی سکوت، آرامش، گذر ک...
ادامه‌ی مطلب
نوشته‌های من

وسط!

من خیلی دیر متوجه‌ی حسادت آدمها نسبت به خودم می‌شوم. خیلی دیر! و از آنجایی که نه خودم حسادتی می‌ورزم (واقعاً یادم نمی‌آید که واقعاااا حسودی کرده باشم به شرایط، موقعیت و یا آدمی. بیشتر شاید ...
ادامه‌ی مطلب
نوشته‌های من

معجزه‌ی عشق

من یکی دو روز اول پریودم قیافه‌ام شبیه قاتلا میشه... با تعجب نگاهش می‌کنم. بخدا! خیلی زشت میشم. دوستم چند وقت پیش، زمانی که جلوی آینه از چهره‌اش ناراضی بود، این حرف را گفت. در دلم می‌‌گویم ...
ادامه‌ی مطلب
نوشته‌های من

پایان فصل مرداد

سری قبل که از مسافرت برگشتم، به خودم قول دادم تمام تمرکزم را برای انجام کارهای دوره‌ی تراپی بگذارم. الان، در آستانه‌ی سفر بعدی، می‌توانم بگویم مرداد آنقدر پُربرکت بود که نَه یک ماه بلکه حکم یک...
ادامه‌ی مطلب
نوشته‌های من

رهایی

نمی‌دانم سر چه، ولی یک حس رهایی، در من جاری شده... دوستش دارم...   دیشب یکی از نت‌های گوشی‌ام که دقیقاً ۵ سال و ۵ روز پیش آن را نوشته بودم، خواندم. قسمتی از نوشته‌ام را اینجا ...
ادامه‌ی مطلب
نوشته‌های من

برگ درخت

امسال که از تعطیلات عید برگشتم، روز دوازدهم یا سیزدهم فروردین بود که حس سرماخوردگی و بدن درد بدی سراغم آمده بود و دریغ از یک قرص که بتواند من را از این شرایط خارج کند تا از تعطیلات بگذریم و من بت...
ادامه‌ی مطلب
نوشته‌های من

خانه دوباره خانه می‌شود

این روزها فهمیدم معنای راحتی و امنیت به سادگی خلاصه می‌شود در صندلی‌ای که کنار پایت هست تا زمانی که پشت سیستم می‌نشینی پایت را رویش دراز کنی. نخ دندان‌ در سر میز ناهار خوری،‌ کنار سیستمت، روی ...
ادامه‌ی مطلب
نوشته‌های من

پاندای کونگ فو کار تحت فشار است!

نمی‌خوام غر بزنم ولی اگر کسی این روزها بهم بگه: حالا مگه چیکار می‌کنی که انقدر میگی کار دارم و خسته‌ام؟! یا در جوابم بگه: همین؟! فقط فلان کار؟! هنوز تموم نشده؟! اولاً دوست دارم بزنم از وسط حت...
ادامه‌ی مطلب