می‌رسی به مقصد

حدود بیست روز پیش، خیلی خوشحال و خندان آمدم اینجا نوشتم که پاییز امروز برای من شروع شد و به‌به و چقدر همه چیز قشنگه و همه چیز چقدر پرفکته. شاید به سه چهار روز هم نرسید که همه چیز تغییر کرد! از حالِ جسمی‌ام، در حالی که در سالم‌ترین حالت ممکن، همان ‌زمانی که در دلم سپاسگزاری می‌کردم که خدایا شکرت که سالمم و به یک دقیقه نرسید که برای زنده بودن تلاش می‌کردم! تا خانه‌ای که تازه مرتب کرده بودم و از آن زمان سه بار دکورش را تغییر دادم تا آنی شود که بهتر است باشد! وسط این کارها، سالن و سایت هم بود و البته ضعف و بی‌حالی بدنم که باعث می‌شد گاهی یک روزم را فقط در تخت بگذرانم و تازه بگویم چقدر خوابم می‌آید! خلاصه که مهر جالبی بود. به هر حال دنیا باید همیشه...

ادامه‌ی مطلب

نمی‌خواهد چیزی را درست کنی، فقط سر جای خودت باش!

امروز داشتم فکر می‌کردم اگر مثلاً فلان موضوع اتفاق بیافتد، چه کارهایی بعد آن انجام می‌دهم؟! یک سری از نتایج بعد رخ دادن آن موضوع را نوشتم و همانطور که داشتم تجسم می‌کردم که اول فلان کار را می‌کنم بعد بیسار کار را و... یک لحظه به خودم آمدم دیدم کلاً مسیرم به بیراه است! من می‌خواستم چیزهایی را عوض کنم که درست بودند. تنها کاری که باید بعد رخ دادن آن اتفاق انجام بدهم این است که جمع کنم و از این وسط بروم بیرون! متوجه شدم فقط باید از حضور جمع مرخص شوم و بقیه موضوعات، خود به خود حل می‌شود 😂 این خبر خیلی خوبی‌ست. از این به بعد هدفم مشخص‌تر و واضح‌تر است و دیگر شرایط را برای کسی یا چیزی نمی‌خواهم بهتر یا درستتر کنم. فقط باید مسیر رخ دادن اتفاق را هموار کنم. و این را هم بگویم...

ادامه‌ی مطلب