نوشته‌های من

کانون توجه

وقتی چند سال پیش مستقل شده بودم و محل کارم رو به یه منطقه‌ی بهتری منتقل کرده بودم، وقت بیشتری برای پیاده‌روی‌ در روز داشتم و خب وقتی بعد کارم میرفتم پیاده‌روی، این اتفاق تو یه منطقه‌ی بهتر مییوفتاد.

یادمه موقع پیاده‌روی تمام مدت، نگاهم به خونه‌ها و ماشین‌های لوکسی بود که سر راهم قرار می‌گرفت و من واقعا اونهمه ثروت رو تحسین می‌کردم و بیشتر چشمم میگشت تا تو مسیرهای جدید، خونه‌های ویلایی بزرگتر و لوکستری رو پیدا کنم.

بعد یکی دو سال دوباره جابه‌جا شدم و این‌بار رفتم باز به یه منطقه‌ی بالاتر و بهتر شهر.

نتیجه‌ی پیاده‌روی توی همچین منطقه‌ای یعنی دیدن خونه‌های بزرگتر و لوکستر و گرون قیمتتر و همچنین رانندگی در همچین خیابونی بیشتر من رو در معرض دیدن ماشین‌های لوکس قرار میداد و من راحتتر و بیشتر میتونستم ماشین‌های مورد علاقه‌ام رو ببینم.

و حالا شرایطی در زندگیم پیش اومده، وارد کشوری شدم که دیگه نیاز نیست برای دیدن ماشین‌های لوکس دقت کنم.

همه جا پره از ماشین‌هایی که تو ایران برای دیدن یکیشون باید تلاش می‌کردم!

می‌خوام بگم این یه مثال ساده و تکرارش برای خودم تو این روزها، بهم یادآوری میکنه که وقتی تو به یه موضوعی توجه می‌کنی و آگاهانه میری به سمتش، جهان طوری می‌چرخه که برای داشتن اون موضوع تو زندگیت نیاز به تلاش نیست و دیگه به صورت طبیعی تو زندگیت هست.

مهم هم نیست چیزی که بهش توجه می‌کنی خوبی باشه یا بدی.

مهم توجه‌ توه و بدون شک و تردید نتیجه‌ی توجه‌ات رو در زندگیت خواهی دید.

 

دیدگاهتان را بنویسید