فوبیا

یکی از بزرگترین ترس‌ها و فوبیاهای من در این دنیا فوبیا از حیوانات بود. (هست.) البته نمی‌دانم باید بگویم فوبیا از حیوانات یا فوبیا از سگ و گربه و پرنده و مرغ و خروس! البته شاید چون همین چند حیوان بیشتر در ایران موجود است. شاید اگر در استرالیا زندگی می‌کردم ترسم از حیوانات بیشتری بود! (یا شاید هم عادت می‌کردم و اصلاً نمی‌ترسیدم. نمی‌دانم، فعلاً که در ایران به دنیا آمدم!) ولی خب بچه که بودم، من هم جوجه داشتم هم لاک‌پشت و هم خرگوش. حتی قورباغه و خرچنگ و سنجاقک و جیرجیرک هم شکار می‌کردم! حالا به هر حال!‌ از بحث دور نشویم. این فوبیای از حیوانات به حدی بود که اگر سگ یا گربه‌ای جایی بودند و من مجبور بودم که از آن مکان رد شوم، مطمئناً مسیرم را بارها و بارها دور می‌کردم که هیچگونه برخوردی...

ادامه‌ی مطلب

آیا دکلره به مو آسیب می‌رساند؟ قسمت اول - رخشا غلامی - مدرس و متخصص سلامت و زیبایی مو

آیا دکلره به مو آسیب می‌رساند؟ ـ قسمت اول

موضوعِ یکی از سوالات پرتکرار  افراد قبل از دکلره کردن موها یا انجام لایت این است که: آیا دکلره به مو آسیب می‌رساند؟ مو بعد از دکلره کردن آسیب می‌بیند؟ موهایم بعد از دکلره خیلی خشک و شکننده می‌شوند؟ و از این دست سوالات و صحبت‌ها. در این جلسه به چند موضوع مهم پرداخته‌ام: ۱. آیا مو نیاز به مراقبت دارد یا نه؟ ۲. دکلره چه تاثیری بر روی مو می‌گذارد؟ ۳. آیا واقعاً دکلره کردن به مو آسیب می‌رساند؟ ۴. چه عواملی باعث می‌شود اثرات دکلره روی مو مخرب نباشد؟ ۵. بعد از دکلره کردن مو نیاز به مراقبت داریم؟ در این جلسه با زبانی ساده راجع به این سوال که آیا دکلره به مو آسیب می‌رساند؟ صحبت کرده‌ام. در قسمت دوم همین جلسه که باز هم راجع به دکلره و اثر آن بر روی مو پرداخته شده، به صورت تخصصی‌تر به این سوال پاسخ دادم...

ادامه‌ی مطلب

یک ژانویه

تا چند سال پیش در مورد این نظریه که جهان مملو است از تنوع و بعضی‌ها را من می‌پسندم و بعضی‌ها هم مورد پسندم نیست به این رفتار رسیده بودم که خب من که نمی‌توانم آنهایی که مورد پسندم نیست را تغییر دهم، پس فقط به آنهایی که می‌پسندم و از نظرم درست هستند توجه می‌کنم و چشم می‌بندم به روی نادرستی‌ها (نادرستی از نظر من). و با این کار فقط آنهایی که می‌خواهم را در زندگی‌ام تجربه می‌کنم. ولی امسال به یک دید بزرگتر و وسیعتر رسیدم که فکر می‌کنم یکی از بزرگترین تغییرات شخصیتی‌ام می‌توانم حسابش کنم. هیچ چیز غلطی در این دنیا وجود ندارد. همیشه فکر می‌کردم یکسری چیزها غلط است و یک سری چیزها درست. مثلاً فرض کنید یک نفر یک رفتار نا به هنجار اجتماعی دارد. مثل زباله انداختن در خیابان، یا رانندگی بد، مزاحمت رفتاری...

ادامه‌ی مطلب

مسیر زندگی

همین چند وقت پیش که در حال تدوین جلسات دوره تراپی مو بودم و جلسه شماری می‌کردم که این دوره تکمیل شود و به آن کیفیتی که من می‌خواهم روی سایت قرار بگیرد، هر روز رویاپردازی می‌کردم که اگر این دوره تمام شود و این بار مسئولیتی که روی دوشم احساس می‌کنم را زمین بگذارم، چقدر دنیا گلستان می‌شود. به خاطرات کودکی‌ام و دوران امتحانات فکر می‌کردم که چقدر دوست داشتم بجای امتحان داشتن، حتی خانه تمیز می‌کردم! لیستی از کارهایی که دلم می‌خواست انجام دهم را نوشته بودم که بعد از دوره انجامشان دهم. تمام تمرکز زندگی‌ام را روی آن دوره قرار داده بودم. و البته که کار بسیار درستی بود. بدون تمرکز ۱۰۰٪ی نمی‌توانستم از پس حجم بالای کار برآیم. و بالاخره آن دوره تمام شد و من واقعاً آن لحظه احساس کردم یکی دیگر از بچه‌هایم را...

ادامه‌ی مطلب

هدیه هر ساله و در آستانه‌ی ورود به چهل سالگی

امروز چهارمین هارد ۲ ترا را به عنوان هدیه تولد گرفتم. هر سال یک هارد ۲ ترابایتی به زندگی کاری من اضافه می‌شود. همین اول بگویم که اگر می‌خواهید هارد ضد ضربه با سرعت بالای انتقال و شناخت دستگاه، تهیه کنید، به نظرم هارد سیلیکون پاور یکی از بهترین گزینه‌هاست. هارد ADATAی ضد ضربه هم دارم، ولی نه! در مقابل کارایی بالای Silicon Power A80 حرفی برای گفتن ندارد. این حجم بالا برای هارد در زندگی‌ام نشان از فیلم‌ها و پروژه‌های سنگین تدوین فیلم می‌دهد. البته این هارد آخری را فقط برای این خریدم که تمامی پروژه‌های مهم را در آن ذخیره و در جایی امن از آن محافظت کنم. این متن را چند روز پیش نوشتم ولی منتشرش نکرده بودم: چهل سالگی قشنگ یک میانه است. جهان آدم‌های اطرافت تقریباً نصف می‌شود. نصف افراد کوچکتر از تو هستند و دغدغه‌هایی را دارند که...

ادامه‌ی مطلب

لحظه به لحظه

هر روز دکمه‌ی نوشته‌ی تازه را می‌زنم، چند خط می‌نویسم و بعد هم صفحه را می‌بندم و نوشته می‌شود پیش نویس و در آخر هم انتقال به زباله دان! احتمال اینکه سرنوشت این نوشته هم مثل آنها شود، کم نیست! همه چیز این روزها لحظه به لحظه تغییر می‌کند. رویاهای خواب شبانه‌ام... گره‌هایی از وجودم که در نوشته‌هایم هویدا و باز می‌شوند... حال جسمی‌ام... حوصله و اعصابم... زیبایی‌های آسمان و زمین... و... سپاسگزار این سکوت و آرامشِ خانه و زندگی‌ام هستم 🤍

ادامه‌ی مطلب

غمش

بعد از سال‌ها زندگی با خودم، متوجه شدم زمانی که چیزی عمیقاً غمگینم می‌کند تا مدتها راجع به آن نمی‌نویسم. حتی اگر نوشتن در موردش را جز برنامه‌های روزانه‌ام بگذارم، باز هم با تمام مسئولیت‌پذیری که در قبال انجام روتین روزانه‌ام دارم، از آن سر باز می‌زنم و انجامش نمی‌دهم. انگار نمی‌خواهم حل شود. نمی‌خواهم شفا پیدا کنم. شاید می‌ترسم با نوشتن، غمش شفا پیدا کند و فکر و خاطره‌اش از درونم پاک شود. نه! هنوز آمادگی مواجه با خودم و رفتن همیشگی حسم را ندارم... 🤍

ادامه‌ی مطلب

چند کلیک ساده

برنامه‌ی FileZilla مدتها بود که برایم کار نمی‌کرد و هر راهکاری که به ذهنم می‌رسید برای راه اندازی دوباره‌اش انجام داده بودم ولی تلاشهایم بی‌فایده بود و همین موضوع باعث شده بود که من فایل‌ها را مستقیم در سرور آپلود کنم که خود این جریان مشکلاتی را برایم ایجاد کرده بود. مثل قطع شدن گاه و بیگاه و بی دلیل و با دلیل اینترنت و بالطبع قطع شدن فایلی که مثلاً تا ۸۵٪ آن آپلود شده بود! و در آن زمانها، روز از نو و روزی از نو! امروز که دوباره شروع کردم به آپلود فایل‌هایی در سایت، دوباره برای راه اندازی Filzilla و آپلود فایلها از طریق آن، تلاش کردم و این بار شد! با آن هزاران بار تلاش خم به ابرویش نیاورده بود و امروز دوباره با من و زندگیم آشتی کرد و الان فایلها در حال...

ادامه‌ی مطلب

سقوط آزاد

من یک زمانی در زندگی‌ام سقوط آزاد کردم... یک وقتی هست که تو زمین می‌خوری ولی روی زمینی، روی زمین راه می‌روی و می‌افتی، آن زمان خیلی اتفاق خاصی برایت نمی‌افتد. ولی یک وقتی هست که رفتی بالا، بالا، بالا، بالا... و البته در آن بالا هر ازگاهی سنگی قِل میخورد و ضربه‌ای به سرت می‌زند سگی دنبالت می‌کند پوست میوه‌ای زیر پات قرار می‌گیرد و سُر می‌خوری ولی تو فکر می‌کنی دیگر الان بالایی، اتفاق بدی برایت نمی‌افتاد و تمام نشانه‌ها را جدی نمی‌گیری و یک روزی چشم باز می‌کنی و میبینی طوری پخش زمین شده‌ای که به این راحتی‌ها نمی‌توانی بلند شوی و حتی اگر بلند شوی دیگر تا زندگی معمولی‌ات فرسنگ‌ها راه است! راستش سعی کردم تلخی آن دوران سخت را فراموش کنم (و فقط درس‌های بزرگش را به عنوان تجربه‌ی زندگی‌ام همراهم نگه دارم.) ولی این روزها که حالم خوب است و...

ادامه‌ی مطلب