ایمان به غیب 🤍

وقتی در راهی قدم برمی‌داری، جهان، تو و ایمانت به راه را می‌آزماید. اینجا دو راهیست که فقط مومن می‌تواند از پس راهی که انتخاب کرده، برآید. یادم است در کلاس نویسندگی، استادم تا نوشت قهرمان داستان همیشه مومن است، سریع پرسیدم یعنی چی همیشه مومن؟! آن روزها درگیر کلمه‌ی مومن بودم و مثل ناقوسی آن کلمه در ذهنم زنگ زد. مومن یعنی پایدار در راهی که انتخاب کرده. قهرمان داستان مومن است به راهش. گاهی خطا می‌رود ولی برمی‌گردد به راهی که به آن معتقد است.   همیشه مومن... ابراهیم نماد همیشه مومن است برای من. حتی در راه اثبات ایمانش، قدم‌هایی برداشته که فکر کردن به آنها، بدون درک و حس ایمانش، عجیب به نظر می‌رسد. ولی او می‌دانست به چه ایمان دارد. می‌دانست راهی که در آن است تنها و تنها خیریت برای او دارد.   مومن در زمان انتخاب دو راهی، تجزیه و تحلیل نمی‌کند. راه درست...

ادامه‌ی مطلب

نور زندگی

یه جمله است که من از یکی از دوستان عزیزم چند بار راجع به خودم شنیدم که خیلی به دلم نشست. بهم می‌گفت: تو اون زمان نورت زیاد شده بود. من نور آگاهی و بزرگ شدن و تغییر درونیت رو به چشم می‌دیدم.   چقدر قشنگه این جمله تو نورت زیاد شده بود... 🤍

ادامه‌ی مطلب

از مواد مشتری استفاده کنیم؟ - رخشا غلامی - متخصص سلامت و زیبایی مو

برای انجام رنگ و لایت از مواد مشتری استفاده کنیم؟

چندین سال پیش که به عنوان پرسنل در سالنی مشغول به کار بودم، گاهی مشتریانی داشتم همراه خود رنگ و اکسیدان می‌آورند و می‌خواستند که موهایشان را با مواد خودشان رنگ کنم. من به عنوان پرسنل آن سالن که وظایفی را برای انجام داشتم، این کار را انجام می‌دادم ولی قبل از شروع کار، یک سری موضوعات را برای مشتریم توضیح می‌دادم که در همین جلسه هم راجع آن موضوعات کامل صحبت می‌کنم که اگر در شرایط مشابه شرایط من قرار گرفتید، از تجربه‌ی من استفاده کنید. ولی بعد از آنکه مستقل شدم، دیگر در چنین شرایطی قرار نگرفتم ولی همیشه به هنرجویانم بابت انجام دادن یا انجام ندادن کار رنگ و لایت با موادی که مشتری همراه خود می‌آورد، توضیح داده‌ام و دلایل و تجربیاتم را در اختیارشان گذاشته‌ام. و حال در این ویدیو راجع به این...

ادامه‌ی مطلب

تبدیل شدن به متخصص رنگ و لایت - رخشا غلامی

چگونه از صفر تبدیل به یک متخصص حرفه‌ای شویم؟

یادم است زمانی که وارد حوزه‌ی رنگ و لایت شدم، کاملاً در این حوزه یک صفر مطلق بودم! هیچگونه مهارت و تکنیکی در این حوزه نداشتم و تا آن زمان فقط به فکر درس و دانشگاه و کار در حوزه‌ی تحصیل خودم بودم. حتی در خانه‌مان هم کوچکترین کار آرایشی انجام نمی‌شد و به همان حالت طبیعی خدادادی به زندگیمان ادامه ‌می‌دادیم و فقط به فکر علم و پیشرفت بودیم! و بخاطر این شرایط، زمانی که من تصمیم گرفتم وارد این حوزه شوم، از تمام هنرجویان هم‌دوره‌ای خودم عقبتر بودم و یادگیری برایم بسیار مشکلتر بود. چون تا آن زمان، مغز من در این حوزه هیچ تجربه‌ای نداشت و این کار را برای من مشکل کرده بود. ولی من با پشتکار و استمرار بالا به آن چیزی که می‌خواستم رسیدم و نه تنها رسیدم بلکه در آن حوزه به...

ادامه‌ی مطلب

لباس ساده برای ضبط دوره آموزشی رنگ و لایت - رخشا غلامی - متخصص سلامت و زیبایی مو

لباس ساده

دوستم شروع کرده به ویدیو درست کردن و تو هر ویدیو یک لباس متمایز و یک استایل موی متفاوت داره و این نظرم رو جلب کرد. بعد یادمه یه روز که می‌خواستم برم سالن برای ضبط، به خواهرم تلفنی شب قبلش گفتم فردا می‌خوام برم یه سری ویدیوی آموزشی ضبط کنم، خواهرم هم گفت چندتا لباس با خودت می‌بری؟ راستش نه! من همه‌ی ویدیوهای آموزشی که به صورت عملی بوده رو با یه لباس رفتم جلوی دوربین. با یه شومیز ساده‌ی سفید، یه روسری تور مشکی، یه کاور مشکی مخصوص آرایشگر همین! وقتی تصمیم گرفتم که دوره ضبط کنم، نشستم فکر کردم چطور می‌تونم اصل رو پررنگ کنم و از هر چیزی که حاشیه درست می‌کنه دوری کنم. دوست داشتم علم و آگاهی و مهارتی که آموزش داده میشه، دیده بشه و مورد توجه قرار بگیره تا چیزهای حاشیه. هر چیزی که می‌شد شرایط رو...

ادامه‌ی مطلب

کتاب‌های اسفند ما - رخشا غلامی - متخصص سلامت و زیبایی مو

کتاب‌های اسفند ماه

از وقتی برگشتم ایران، ویار کتاب داشتم، رفتم شهر کتاب و کتاب باشگاه مشت زنی را خریدم و بعد هم یک روز پای صبحانه، اینترنتی کتاب‌های بازمانده‌ی روز، شاگرد قصاب و زنده باد زندگی را سفارش دادم. کتاب‌های اینترنتی با کمی ماجرا (که خودش داستانی بود) به دستم رسید ولی به هر حال رسید و من مشتاقم که هر چه زودتر شاگرد قصاب و Fight club را شروع کنم. ولی در حال حاضر کتاب غول مدفون، اجازه‌ی حضور کتاب دیگری را نمی‌دهد. البته خیلی هم قوی عمل نکرده! مابینش زنده باد زندگی را خواندم و باز هم به جادوی زن و زنانگی و عشق و هنر پی بردم. خلاصه که حتی اگر نصف اشتیاقم به خریدن کتاب به خواندن کتاب بود، الان پیشرفت بیشتری در نوشتن داشتم!😶‍🌫️  

ادامه‌ی مطلب

پدرم ❤️

این روزها که باید صبح زود بیدار شم و برم سالن، پدر ساعت شش زنگ می‌زنه که بیدارم کنه و معمولاً یکمی هم باهام حرف می‌زنه تا مطمئن بشه که دیگه واقعاً بیدارم. این حقیقتاً شکلی از خوشبختیه. ❤️  

ادامه‌ی مطلب

۲۰ از ۹۰

امروز روز بیستم از برنامه‌ی نود روزه‌ی من است. یک سری کارها را مشخص کردم که در این نود روز انجام دهم. بعضی از کارها حتما باید روزانه انجام شوند و بعضی از آنها فقط مهم است که در طول این زمان، تمام شوند. امروز که روز بیستم است، از خودم راضیم و البته که گاهی زیاد سر خودم و خدا غُر زدم ولی فعلاً در صلح دارم ادامه می‌دهم. و دم خدا گرم که غرهایم را نادیده و نشنیده می‌گیرد. مطمئنم اگر من خدا بودم حتما بنده‌ام را از وسط نصف می‌کردم و کلی هم به او می‌خندیدم که دیگر انقدر کور نباشد که نعمتها را نبیند و دهانش را برای لحظه‌ای که چیزی به میلش نیست، به شکایت باز نکند! امیدوارم ادامه دهم و انشالله هیچ وقفه‌ای در برنامه‌ام نیوفتد و من بعد از ۹۰ روز بیشتر از...

ادامه‌ی مطلب

عکس بگیرید!

طبق تجربه می‌گم، اگه از موی یه مشتری بعد از تموم شدن کارش، عکس نگیرم، فرد فکر می‌کنه حتماً کارش قشنگ نشده یا اگر مطمئن باشه که قشنگ شده و خیلی هم موهاشو دوست داشته باشه، فکر می‌کنه من دوسش ندارم! حالا یا خودشو یا موهاشو! بنابراین اگر مشتریتون دیرش نشده بود، حتما ازش عکس بگیرید!  

ادامه‌ی مطلب

بیمه

چند روز پیش یک مسیج داشتم با این محتوا که بیمه‌ی بدنه‌ی ماشینم تا ۵ روز دیگر منقضی می‌شود و باید زودتر برای تمدیدش اقدام کنم. دیروز با نمایندگی بیمه برای انجام کارها تماس گرفتم و متوجه شدم ظاهراً ایشان هم چندین و چند بار در ماه گذشته با من تماس گرفتند و گوشی من خاموش بوده و ناامید از پیگیری به زندگی خود ادامه داده بودند! موضوع مهمی که من متوجه شدم در زمان صحبت با ایشان و سریع رفتم برگه‌های بیمه‌ی ماشین را وارسی کردم، این بود که یکی از بیمه‌های ماشینم (بیمه‌ی شخص ثالث) اول بهمن ماه تمام شده بود و من بدون داشتن بیمه، تمام این مدت از این سر شهر با خیال راحت می‌رفتم آن سر شهر! البته تمام این مدت یعنی ده روز پایانی بهمن ماه که به ایران برگشته بودم. خدا را...

ادامه‌ی مطلب