نوشته‌های من

سالی که گذشت

بیشتر روزهای ۲۰۲۳، زندگیم در گلویی تنگ و تاریک و باریکی گیر کرده بود و خدا را هزاران مرتبه شکر که مدتی‌ست از این مرحله رد شده و الان مسیر پیش رویم باز و گشوده و روشن و سرسبز و دلپذیر است.

رشد کردم ولی رشد کردن برایم بسیار درد داشت.

دردی که مرا در هزارتویی انداخت که راه بیرون آمدن از آن را پیدا نمی‌کردم و البته که رشد، در همین سردرگمی و گمشدگی در راه ناشناخته برایم اتفاق افتاد.

 

راضی‌ام؟!

مسیری بود که حتماً باید از آن می‌گذشتم تا به اینجا برسم.

ترجیحم این بود که آنقدر درد و تنهایی و حس‌های بد را تجربه نمی‌کردم.

ترجیحم این بود که آنقدر بزرگ بودم که راحتتر از این مرحله می‌گذشتم.

و الان راضیم

نه بخاطر درهایی که کشیدم!

بخاطر گذر زندگیم از آن مرحله.

بخاطر رشدم.

 

چه چیزی مرا نجات داد؟!

امید به آمدن روزهای خوب.

امید به بالاخره گذشتن از این مرحله.

امیدِ رسیدن به روشنایی.

ندای قلبی که دائم به من امید می‌داد.❤️

صدایی که هر جا کم می‌آوردم، کلمه می‌شد و روی آینه و بوردم، برایم می‌نوشت. ❤️

 

🤍

دیدگاهتان را بنویسید