هر کوفتی که فکر میکنی خوب است!
این چیزهایی که الان مینویسم به این معنا نیست که تازه درکشان کردم یا فهمیدمشان ولی به این معناست که هر بار به شکل تازهتری لمس و حسشان میکنم.
امروز که هنوز در خواب و بیداری بودم و چشم باز نکرده بودم که یک حسی درونم گفت که نمیتوان آدمها را متقاعد کرد که دوستت داشته باشند
اگر تو هر چقدر هم خوب و موفق باشی باز هم اگر کسی دوستت نداشته باشد، پشیزی برایش پیشرفت تو و اینکه چقدر تو آدم پرفکتی هستی، مهم نیست.
کسی دوستت دارد، چون حسش است
چون تو را در قلبش حس میکند
ربطی به تو و مخصوصاً به موفقیتها و آپشنهای تو ندارد.
تو نمیتوانی خودت را به کسی ثابت کنی و بعد فکر کنی که میتوانی با اینکار متقاعدش کنی که دوستت داشته باشد!
وقتی ببیند تو خانه داری
تو اهل مطالعهای
تو هدفمندی
تو با عرضهای
تو تمیزی
تو در حال پیشرفت و بهبود خودی
یا تو هر کوفتی که فکر میکنی خوب است، هستی!
هیچ تاثیری ندارد که تو چه کوفتی هستی
مهم این است که حسش به تو وصل است یا نه
همین.
پس وقتی به این موضوع پی میبری دیگر زور نمیزنی…
آقا دوستت ندارد دیگر.
یا دوستت دارد دیگر.
دیگر نه آن سمت قضیه به خودت گیر میدهی و نه این سمت قضیه.
یا هست یا نیست.
حسش به تو و خوب بودنت ربطی ندارد ولی حضورش و شاید ادامه دادنش با تو، ربط داشته باشد که باز هم آن را مطمئن نیستم. شاید اگر باز هم خوب باشی و حسش قطع شود تو را نخواهد یا شاید اگر گاهی بد باشی ولی حسش به تو وصل باشد در پی حل موضوع برآید.
نمیدانم.
در الهامات بعدی بعد از خواب شاید به این سوال هم پی ببرم… (شاید قبلاً پی بردم ولی فراموش کردم!)