نوشته‌های من

دوی ماراتن

دوست دارم پروژه‌ای که در دست دارم تا تاریخی مشخص تمام شود.

برای عقب نماندن، تمام زندگی‌ام حول انجام آن می‌چرخد.

این روزها برایم مثل دوی ماراتن می‌ماند.

باید دائم بدوی ولی نباید به خودت فشار مضاعف بیاوری یا حرکتی خارج از برنامه انجام دهی.

همه چیز باید خیلی عادی پیش برود که نه بدنت کم بیاورد و مجبور شوی جا بزنی و نه انقدر به خودت آسان بگیری که یک قرن بعد به خط پایان برسی!

یک موقعیت لوس و حساس است!

مخصوصاً با شرایط فیزیکی من که مثل پرنسس‌هاست.

یک بار دوستم گفت بدنت خیلی جالبه، تا یکمی فشار بهش وارد میشه، خودشو از مدار خارج می‌کنه.

دقیقاً همین است.

همین چند وقت پیش که در راستای سلامتی و زیبایی اندام، شروع به پیاده‌روی کرده بودم و بعد از یک مدتی برای اینکه سرعت کار را بالا ببرم دویدن را جایگزین پیاده‌رویِ سریع کردم، بدنم خودش را از مدار خارج کرد و گفت دیگر خودت می‌دانی و زندگیت، من نیستم!

دو کار ضروری هر روزه در زندگی این روزهای من هست:

انجام کارهای پروژه

یادگیری زبان

همین.

کارِ سالن، وقت گذاشتن برای دوستان و خانواده، یا انجام امورِ خانه همه با احتیاط ۱۰۰٪ی انجام می‌شود که از ریل خارج نشوم.

دیدگاهتان را بنویسید