نوشته‌های من

دیر و زود دارد ولی سوخت و سوز ندارد

چند شب پیش تبلیغ یک دوره‌ی آموزشی برای SEO و آموزش اینترنت مارکتینگ را در سایتی دیدم و از آنجا که چندوقتی‌ست به فکر گذراندن همچین دوره‌هایی و آپدیت اطلاعاتم هستم، گفتم شاید خوب باشد و ویدیویی که به عنوان معرفی دوره و تبلیغ دوره بود را دیدم.

بعد دیدن ویدیو پیش خودم گفتم بد نبود ولی کاملاً جریان برایم معمولی بود.

فروش دوره در آن زمان، در تخفیف ۴۰٪ی بود و از قضا طبق آلارم‌ها و نوتیفیکشن‌هایی هم که می‌آمد، چند ساعت دیگر تخفیف تمام می‌شد!

از آنجا که اصلاً اهل خرید عجله‌ای نیستم و حالا تخفیف برداشته شود هم برایم مهم نیست، گفتم اگر باز هم نشانه‌ای دیدم که حسم گفت اوکی این دوره خوبه و بخر، میخرمش.

خلاصه، دو سه روز بعد، دوباره چشمم به آن تبلیغ افتاد و دوباره کلیک کردم و دیدم هنوز در تخفیف هست و همان آلارم‌ها و نوتیفیکشن‌ها تکرار می‌شوند که فقط تا پایان امروز یا فقط ۵ ساعت دیگر تا پایان تخفیف باقی مانده!

!!!

چند روزی پیگیر همان سایت بودم و هر روز برایم جالب بود که تخفیف روز به روز به صورت سیستماتیک داشت تکرار میشد و هر روز فقط تاریخ پایان تخفیف تغییر می‌کرد!

این بزرگترین نشانه برایم بود که این دوره بدترین دوره‌ایست که می‌توانم برای یادگیری SEO انتخاب کنم!

خب پسر خوب، تو که مثلاً ادعای مدرس وب مارکتینگ و ارتقای سایت و این چیزها را داری، پس چرا همه جا تبلیغ کردی؟! اگر دوره‌ات خوب بود، نیاز به اینهمه هزینه برای تبلیغ داشت؟!

اگر به ادعای خودت بسیار در این راه پول ساختی پس چرا بعد اینهمه سال چوب حراجی زدی به دوره‌ات و آن هم به این صورت؟

فکر نمی‌کردی یکی مثل من پیدا شود و بفهمد که خودت چیزی از اعتماد سازی بلد نیستی و این یکی از بدترین راه‌هایست که مشتریانت را از دست بدهی.

بگذریم….


وقتی کارم را شروع کردم.

چه کار برای مشتری،

چه کار سایت.

فقط یک بار به مبلغ شاید ۱۰۰ هزار تومان خرج کردم و یک نمونه کارم را در پیج اینستاگرامی تبلیغ کردم و خب عملاً برایم هیچ سوددهی نداشت.

ولی همیشه و همیشه از وقتی شروع به کار کردم، پول ساختم.

تبلیغم، خودم بودم.

کاری که ارائه می‌دادم، بود.

اخلاق مشتری مدارم، بود.

مواد خوب مصرفی‌ام، بود.

اعتمادی که می‌ساختم، بود.

حس خوشایندی که فرد در کنارم می‌گذراند، بود.

عکس‌هایی که خودم خیلی آماتوروار می‌گرفتم و در پیج کاری‌ام می‌گذاشتم، بود.

و با اینکه حدود سه سالی می‌شود فعالیت خاصی در اینستاگرامم ندارم، باز هم برایم از آن طریق مشتری‌ می‌آید.

یک مشتری می‌آید و همان مشتری برایم چندین و چند مشتری می‌فرستد و می‌دانم این چرخه همیشه ادامه دارد تا زمانی که من کارم را خوب ارائه دهم و بخواهم کار کنم…

راجع به سایت و فروش دوره هم همین است.

تبلیغ، خودم هستم.

ویدیوهایی که با جان و دل و عشق درست می‌کنم.

انرژی که پشت هر ویدیو هست که واقعاً می‌خواهم مخاطبم یاد بگیرد.

و می‌دانم این بهترین تبلیغ است.

در تمام این سال‌ها یاد گرفتم، این عشق و اعتمادی که درون من است در این جهان نتیجه‌اش را می‌بیند.

دیر و زود دارد ولی سوخت و سوز ندارد…


حالا که اینها را گفتم، این را هم اضافه کنم که چند وقت پیش تصمیم گرفتم خودم را به افراد غریبه معرفی کنم!

راستش فکر می‌کردم خیلی کار سختی باشد که بروم و از آدم‌ها بخواهم که وقتشان را به من بدهند تا از خودم تعریف کنم!!

ولی اصلاً برایم سخت نبود بلکه برایم خیلی سرگرم کننده بود و هر بار که انجامش می‌دادم حس بهتری از ارتباط گرفتن با آدم‌ها را پیدا می‌کردم و البته که خیلی چیزهای دیگر در این راه یاد گرفتم و واقعاً خوشحالم بابت تجربه‌هایی که برای انجام این کار کسب کردم و سعی می‌کنم زیاد به دستاوردهای آن روز فکر کنم.

و راستش یک بار بد بابت اینکه جرات نکردم و نرفتم با کسی حرف بزنم، ضربه‌ی بدی خوردم و بعد از انجام این کار (معرفی خودم به افراد غریبه) پیش خودم گفتم اگر این کار را زودتر انجام داده بودم، آن روز، آن اتفاق تلخ برایم نمی‌افتاد.

اینجا راجع به آن گفتم.

راستش انقدر برایم آن یک لحظه، درس داشت که فکر کنم سرچشمه‌ی درس‌های تا آخر عمرم، مربوط به همان لحظه شود!! 😂😅💔❤️‍🩹

دیدگاهتان را بنویسید