نکته‌ی زندگی

یک وقت‌هایی خدا (خدا، جهان، کائنات، انرژی، الهام، حس درونتان یا هر چیزی که می‌خواهید اسمش را بگذارید که با آن ارتباطی درونی دارید) یک نکته‌ی مهم زندگی را به سادگی به تو می‌دهد و می‌گوید باید این نکته را رعایت کنی تا از این گذرگاه رد شوی. آنقدر نکته ساده است که تو فکر می‌کنی، می‌تواند خیلی هم مهم نباشد! می‌توانی حتی رعایتش هم نکنی! رعایت کردن و نکردن آن نکته، از نظر و فکرِ و منطق تو تفاوتی در نتیجه ایجاد نمی‌کند برای همین خیلی به آن اهمیت نمی‌دهی یا حداقل گاهی از رعایت کردنش تخطی می‌کنی یا شاید تا یک زمانی رعایتش می‌کنی و بعد که می‌بینی زندگی خیلی خوب پیش می‌رود حتی یادت می‌رود که همه‌ی اینها بخاطر رعایت همان نکته‌ی ساده است و بعد از مدتی، دیگر اهمیتی برایش قائل نیستی و...

Continue reading

گیفت

امروز داشتم فکر می‌کردم، امسال چه هدیه‌های بزرگی گرفتم. یکی از بزرگترین هدیه‌هایی که گرفتم، فرصت دوباره زندگی کردن بود. مرگ لاله‌ی گوشم رو لمس کرد و رفت! دقیقاً امسال معنی حرف (خطر از بیخ گوشت رد شد) را به چشم دیدم. هم معجزه بود و هم خیلی برای من درس داشت. در لحظه ممکنه هم خودت بری و هم هر آنچه که ساختی و فکر می‌کنی برای توه!!!   دومین هدیه‌ی بزرگی که گرفتم، پیشرفت کارم بود و بابت آن، بسیار خوشحال و سپاسگزارم. .... 🤍

Continue reading

دلخوشی

توی یکی از قسمت‌های فرندز، راس برای دومین بار طلاق گرفته، همسر قبلیش خیلی زود دوباره داره ازدواج می‌کنه، از کار قبلیش هم اخراج شده و فکر کنم خونه‌اش رو هم از دست داده. یعنی در وضعیت بسیار بد شرایطی از هر نظر به سر می‌بره. یه روزی سر کارش، یه نفر ساندویچش رو که ساندویچ شب تنکس گیونگش هم بوده و بسیار هم دوسش داشته، میخوره... و وقتی دوستاش بهش میگن خب حالا یه ساندویچ بوده، چیز خاصی نیست، راس میگه اون فقط یه ساندویچ نبود، اون تنها دلخوشی من توی این روزهام بوده. فکر کنم اسم قسمتش (My Sandwich) هست. واقعاً بعضی وقت‌ها یک چیزهایی تنها دلخوشیت میشه و دیگه از دست دادن اون موضوع برات خیلی سنگینه. حالا در زندگی من سایتم یک آپشن خیلی بزرگ و یک بخش مهمی از زندگیمه. تنها دلخوشیم نیست ولی بخش مهمی از...

Continue reading

ایمان

اگر قرار بود کلمه‌ی ایمان را من معنی کنم، امید داشتن را مترادفش می‌کردم. از نظر من، انسانی که امید دارد، مومن است. بارها شده، افسرده و دلسرد و خسته از حرکت و زندگی شده‌ام و چیزی که در لحظه، من را از آن حال خارج کرده، کور سوی امید بوده. نور امید که بر دلم تابیده، تمام سیاهی‌ها و غبار از دل و زندگیم رفته و به ثانیه‌ای هم نمی‌رسد که تعجب می‌کنم از آنهمه بی‌ایمانی!   این روزها دو اصل در زندگیم پررنگ شده... امید و ایمان و مرگ و بی‌معنا بودن هر آنچه که برایش در زندگی تلاش می‌کنم! ...

Continue reading

خدا که دِنِه…

چند سال پیش تصمیم داشتم محل کارم را تغییر دهم و سالنی را پیدا کردم که تمام شرایط دلخواه من را داشت، حتی بیشتر از حد تصورم. انگار برای من کنار گذاشته شده بود ولی تنها موضوعی که کمی نگرانم می‌کرد این بود که منطقه‌ی آن سالن، با منطقه‌ای که قبلاً کار می‌کردم، فاصله داشت. این موضوع برای افرادی که  سال‌ها در سالن زیبایی یک منطقه‌ مشغول به کار هستند (مخصوصاً در تهران) ، کمی نگران کننده است زیرا معمولاً مشتریان فرد هم از همان منطقه هستند. تصمیم به تغییر محل کار، نیاز به کمی جسارت داشت که من انجامش دادم ولی کمی (فقط کمی) ته دلم نگران بود. یادم است هنوز کامل وسایل کارم را به سالن جدید منتقل نکرده بودم که یکی از مشتریانم که خیلی وقت هم بود، نیامده بود، از من وقت خواست و...

Continue reading

آموزش زبان انگلیسی به روش زبان مادری - A.J Hoge

A.J Hoge

تقریباً یک سال پیش برای من یک اتفاق ناگواری سر ندانستن زبان انگلیسی و البته، اعتماد به نفس نداشتن برای صحبت کردن به زبان انگلسی، رخ داد! اتفاق بسیار ساده‌ای بود ولی برای من بسیار تلخ و ناگوار بود و عوارض سنگین و ادامه‌دار زیادی برای من داشت که هر بار یادم می‌افتد برای قرار گرفتن در چنین شرایطی و قضاوت‌های بعدش، اشک در چشمانم جمع می‌شود و قلبم فشرده!! درست است که اتفاق بسیار ساده ولی بسیار تلخی بود، ولی یک جنبه‌ی بسیار خوب داشت که من بیشتر زمان‌ها به آن دامن می‌زنم و به آن وجه ماجرا بها می‌دهم. آن اتفاق باعث شد که من یادگیری زبان انگلیسی را شروع کنم. از ساده‌ترین و در دسترسترین راهی که پیش پایم بود، استقبال کردم و از فردای روزی که برگشتم ایران، یادگیری زبان انگلیسی به روش نصرت که...

Continue reading

Mariage d’Amour

موزیک Mariage d'Amour یکی از عاشقانه‌ترین، لطیف‌ترین، آرامشبخش‌ترین آهنگ‌های‌ست که شنیدم و آرزوی نواختنش را دارم. من که با این تمرین‌های کم روزانه، به هیچ نقطه‌‌ی روشنی در پیانو، هنوز نرسیدم! ولی یکی از همسایه‌ها به تازگی این آهنگ را یاد گرفته و هر شب تمرین می‌کند و من در آن لحظه‌ها، دنبال جایی در خانه می‌گردم که بیشترین صدای تمرین‌هایش را داشته باشم... 🤍

Continue reading

حلقه‌ی نامرئی

وقتی دو نفر باهم وارد یک رابطه می‌شوند (مخصوصاً رابطه‌ی عاطفی)، یک حلقه، یک ریل بسته‌ی نامرئی بینشان شکل می‌گیرد. حلقه‌ی نامرئی و کانتکشن برقرار شده، نیاز به حرف زدن ندارد. نیاز به حضور در کنار هم ندارد. نیاز به هیچ چیزی ندارد. تا زمانی که کانتکشن برقرار باشد، نیاز به هیچ چیز خاص و عجیب غریبی نیست. همه چیز خود به خود پیش می‌رود. میان حلقه خوشی و ناخوشی هست. دوستی و دعوا هست. حرف زدن و حرف نزدن هست. مسافرت و تنهایی و چه و چه هست ولی اگر آن مدار نامرئی نباشد، اگر حضور فیزیکی هم در کنار فردی داشته باشی، باهم حرف بزنید، دعوایی نباشد، همه چیز گل و بلبل هم باشد، باز هم هیچ چیز سر جای خودش نیست. در راستای پست قبلی، گاهی اوایل رابطه برای یک طرف رابطه، آن حلقه شکل گرفته و تنها کار درستی که باید...

Continue reading

جایی که تو هستی، اون نیست!

یک وقت‌هایی می‌شود، نسبت به یک آدم، احساس عمیقی داریم، یک دوست داشتن زیاد و دوست داریم رابطه‌مان شکل و رنگ و بوی احساس ما را داشته باشد و همه‌ی این‌ها در حالی‌ست که طرف مقابلمان، هیچ احساسی به ما ندارد یا شاید حتی احساس‌های منفی به ما داشته باشد! خیلی از ما، ممکن است در این تله افتاده باشیم. در این زمانهاست که درِ ورود به دنیای آن آدم را گم می‌کنیم. همه‌ی کارها و رفتارها و حرفهایمان با دیوارهای سرسخت و بلند قلعه‌ی زندگی آن آدم، مواجه می‌شود! هر روز بیشتر اشتباه می‌کنیم. اشتباهاتمان بزرگتر می‌شود! حتی در نظر محبوبمان، به خاطر همه‌ی تلاش‌های مسخره‌مان، منفورتر می‌شویم!! و حتی بدتر از آن، با گذشت زمان و کمی آرام گرفتن و دور شدن از موقعیت قبلی، وقتی یاد کارهای اشتباهمان می‌افتیم، بیشتر از خودمان، بدمان می‌آید که چرا آن‌قدر کارهای مضحک...

Continue reading